ناتوانی آمریکا در مهار اسرائیل واقعی است یا نمایشی

اقتصاد۲۴-نوشتن تاریخ آنی وقایع همیشه ریسک‌هایی به دنبال دارد، اما در این شرایط چاره‌ای جز این نیست. باید توضیح بدهیم چرا ایالات متحده برای آرام کردن وضعیت خاورمیانه و پیشبرد مذاکرات میان اوکراین و روسیه بیشتر تلاش نمی‌کند.

یک دیدگاه این است که دولت بایدن سردرگم است، هیچ طرح بزرگی ندارد، و اراده یا توان لازم برای کنترل یا هدایت اوکراینی‌ها یا اسرائیلی‌ها را هم ندارد. در نتیجه، تمرکز اصلی دولت آمریکا بر جلوگیری از وقوع جنگ جهانی سوم است.

اگر این طور باشد، این یک گواه غم‌انگیز بر زوال جاه‌طلبی‌های هژمونیک آمریکا است. جای تعجب نیست که در ایالات متحده درخواست‌هایی برای توسعه سیاست خارجی «مستقل» وجود دارد؛ مستقل از اوکراین و اسرائیل.

اما اگر این تفسیر بیش از حد خوش‌بینانه باشد، چه؟ اگر ما قصد و غرض واشنگتن در این ماجرا‌ها را دست‌کم گرفته باشیم، چه؟ اگر مهره‌های کلیدی دولت آمریکا در اصل، این لحظه را به عنوان یک لحظه تاریخی و فرصتی برای بازتعریف توازن قدرت جهانی ببینند، چه؟ اگر آنچه شاهد هستیم، چرخش آمریکا به سمت یک تجدیدنظرطلبی عمدی و جامع از طریق استراتژی تنش باشد، چه؟

قدرت‌های تجدیدنظرطلب آن‌هایی هستند که می‌خواهند وضعیت موجود را تغییر دهند. به بیانی جامع‌تر، این می‌تواند به معنای تمایل به تغییر روند رویداد‌ها نیز باشد؛ برای مثال، متوقف کردن یا تغییر جهت دادن روند «جهانی‌سازی». تجدیدنظرطلبی اغلب با نوعی حسرت برای یک دوره گذشته که بهتر بوده، همراه است.

آنچه ما را از این نوع تفسیر از سیاست خارجی جو بایدن بازمی‌دارد، تهاجم روسیه از فوریه ۲۰۲۲ و حمله حماس در ۷ اکتبر است. این تصور عمومی وجود دارد که دولت‌های غربی به سردستگی آمریکا، عموما در واکنش به اقدامات دیگران وارد عمل می‌شوند، نه این‌که پیش‌دستی کنند. با این حال، اگر به جای فرایند به نتایج سیاست‌ورزی ایالات متحده توجه کنیم، می‌توان به تفسیر متفاوتی رسید.


بیشتر بخوانید:بازگشت فوری جو بایدن به کاخ سفید


اول از همه، تقاضای «بازگرداندن عظمت آمریکا» در دوران «دونالد ترامپ» کاملا ماهیتی تجدیدنظرطلبانه داشت. ترامپ هیچ علاقه‌ای به قواعد موجود نداشت. او توافق‌نامه‌های تجاری را کنار گذاشت و تعرفه‌هایی تجاری علیه کالا‌های چینی وضع کرد. «اول آمریکا» شعار اصلی او بود.

تیم بایدن بر خلاف دولت ترامپ، به تعهد خود به یک نظم مبتنی بر قواعد افتخار می‌کند. با این حال، بایدن در زمینه اقتصاد جهانی و رشد چین، به همان اندازه پیشینیان خود یا شاید بیشتر از آن‌ها، تهاجمی عمل کرده است.

در دوره ریاست‌جمهوری بایدن، واشنگتن متعهد شد که روند افول آمریکا را که سال‌هاست ادامه دارد، معکوس کند. ظاهرا اعطای امتیازات گسترده به چین منشا این افول است. ایالات متحده تلاش کرده توسعه چین در حوزه تکنولوژی را متوقف کند و برای رسیدن به این هدف، متحدان خود، از جمله هلند و کره جنوبی را تحت فشار قرار داده است. زمانی‌که «سازمان تجارت جهانی» به تعرفه‌های فولاد ایالات متحده اعتراض کرد، کاخ سفید واکنشی تحقیرآمیز نشان داد. سیستم اقتصادی دولت بایدن فرصت خیلی خوبی است برای تحلیل و درک این موضوع.

ایالات متحده در جایی که اکنون «منطقه اقیانوس هند و آرام» خوانده می‌شود، صرفا در حال دفاع از وضع موجود نیست. تعریف این عرصه استراتژیک کاملا جدید است. واشنگتن در چارچوب «گفتگوی چهارجانبه امنیتی» (Quad)، در حال ایجاد شبکه‌ای از ائتلاف‌های جدید است که هند، ژاپن و استرالیا را به ایالات متحده متصل می‌کند. حتی اگر هیچ اتفاق دیگری در دو سال گذشته رخ نداده بود، قضاوت روشن بود: سیاست ژئواکونومیک ایالات متحده نسبت به چین تحت رهبری بایدن، ادامه همان تجدیدنظرطلبی است که اولین بار در زمان ترامپ دیده شد.

به دلیل تمرکز بر مقابله با چین بود که کاخ سفید در سال ۲۰۲۱ مصمم شد روابط خود را با روسیه بهبود ببخشد. آنچه این تلاش را خراب کرد، دو اشتباه محاسباتی بود که «ولادیمیر پوتین» مرتکب شد. اشتباه اول پوتین این بود که تصور کرد حمله‌اش به اوکراین مسئله‌ای کم‌اهمیت است. اشتباه دوم این بود که تمایل غرب برای استفاده از اوکراین به عنوان نیروی نیابتی علیه روسیه را دست کم گرفت. دو سال پس از جنگ، غرب نه تنها موضع سخت‌گیرانه‌تری اتخاذ کرده، بلکه از دیدگاه‌های قبلی خود فاصله گرفته و آن‌ها را بازنگری کرده است. در رابطه با هر دو کشور اوکراین و روسیه، وضعیت پیشین دیگر قابل‌قبول نیست.

در خاورمیانه، اوضاع از این هم روشن‌تر است. در اینجا نیز دولت بایدن به دنبال تشدید تنش‌ها نبود. توافق‌نامه‌های «ابراهیم» بین امارات متحده عربی و اسرائیل که در دوران ترامپ امضا شد، چشم‌اندازی امیدوارکننده را ترسیم می‌کرد. با این حال، روابط فزاینده روسیه با ایران و دخالت چین در منطقه روزنه امید را بست. پس از حمله حماس در هفت اکتبر و عزم دولت اسرائیل برای پایان دادن به وضعیت موجود در رابطه با حماس و حزب‌الله، واشنگتن چراغ سبز نشان داد.

ایالات متحده بیش از ۲۵ درصد از هزینه‌های اسرائیل را تامین می‌کند. آن هم در شرایطی که اسرائیل در حال نابود کردن غزه است، کرانه باختری را قربانی می‌کند و کمر به نابودی حزب‌الله بسته است. آمریکا پای متحدان خود از جمله آلمان و بریتانیا را هم وسط کشیده است. در واقع، آمریکا از نتانیاهو در برابر دادگاه بین‌المللی حفاظت می‌کند.


بیشتنر بخوانید:ماموریت شکست خورده بایدن غزه؛ سیاست یک بام و دو هوای نتانیاهو در مذاکرات


ایالات متحده این بار برخلاف ماجرای اوکراین، همچنان از دیپلماسی هم استفاده می‌کند؛ برای چه؟ او پیش از هرچیزی می‌خواهد ایران را احاطه کند و کشور‌های قدرتمند خلیج فارس را کنار خود نگه دارد. در همین حال، اسرائیل در حال نابود کردن شبکه نفوذ ایران است و چشم‌انداز دستیابی به «راه‌حل دو دولتی» را که از دهه ۹۰ میلادی مطرح شده، از بین می‌برد.

ایالات متحده مدعی است که در هر سه عرصه چین، اوکراین و خاورمیانه، در حال مقابله با تجاوزگری‌هاست. با این حال، به جای اینکه تلاش کند وضعیت را به حالت اول برگرداند، دائما سطح تنش‌ها را افزایش می‌دهد. هرچند آمریکا اصرار دارد که او از نظم مبتنی بر قواعد حمایت می‌کند، آنچه ما شاهد هستیم به احیای جاه‌طلبی‌های ویرانگر نئومحافظه‌کارانه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ نزدیکتر است.

در مورد چین، از همان اول روشن بود که آمریکا استراتژی تجدیدنظرطلبانه‌ای پیش گرفته است. در مورد اوکراین و خاورمیانه هم هرچند واشنگتن واکنش‌هایی نشان داده، اما این به معنای نبود نیت استراتژیک نیست. به راحتی می‌توان گفت بهره بردن از تجاوز دشمن، ناامیدی دوستان و بی‌رحمی متحدان به نفع خود، یک سیاست هوشمندانه است. واشنگتن در همه جا لزوما بی‌پروا عمل نکرده است. بایدن در برابر درخواست‌های افراطی برای دخالت بیشتر در اوکراین مقاومت کرده است. او از افغانستان خارج شد و از اعزام نیرو‌های آمریکایی به صحنه خودداری کرده است. حتی ممکن است کاخ سفید در آینده تشخیص دهد که آتش‌بس ضروری است.

با این اوصاف، اما آن‌چه شاهدش هستیم تنها یک سردرگمی ساده نیست. اول دولت ترامپ و حالا دولت بایدن، آگاهانه و کنترل‌شده، نظم پساجنگ سرد را که از دهه ۱۹۹۰ برپا شده، بر هم می‌زنند.

منبع: فرازدیلی

source

توسط ecokhabari.ir