در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.


صفحه اقتصاد –

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعه‌های تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلم‌نامه درام بهره می‌برد. فیلم‌نامه‌ای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛  هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنی‌صوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).

برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی وحشی

رویا با دیدن یامان و آلاز پیششون میره و با گریه و ترس میگه که روزگارو من کشتم اونا شوکه شدن و به همدیگه نگاه می‌کنند که رویا داد می‌زنه و می‌گه شماها کجا بودین چرا منو باهاش تو خونه تنها گذاشتین؟ آلاز با سرعت میره به داخل ویلا و با دیدن روزگار جا می‌خوره و سریعاً گوشیشو از تو جیبش برمی‌داره و هارد دوربین‌های مداربسته خونه رو هم برمی‌داره و از آنجا بیرون می‌زنه‌ یامان رویا را آروم می‌کنه و او را به زور سوار ماشین می‌کنه رویا میگه داری چیکار می‌کنی؟ کجا داریم میریم؟ آلاز از راه می‌رسه و یامان بهش میگه سریعاً رویارو از اینجا ببر رویا نمی‌خواد بره و میگه نه من باید زنگ بزنم به پلیس. یامان جلوشو می‌گیره و ازش می‌خواد از اونجا برن. آلاز به سرعت از آنجا دور میشه.

یامان به داخل ویلا میره او یک بار دیگه نبضش را چک می‌کند و وقتی مطمئن میشه که مرده روزگار را داخل فرشی می‌پیچونه سپس کشان کشان داخل ماشینش می‌ذاره و می‌بره داخل جنگل تا او را دفن کنه رویا داخل ماشین به آلاز میگه که باید بره پیش پلیس او مدام میگه من باید برم همه چیزو به پلیس بگم اما آلاز بهش میگه که نباید بری پیش پلیس رویا بهش میگه نمی‌تونم من چه جوری با این عذاب وجدان زندگی کنم و کنار بیام؟ آلاز میگه باید بتونی باید فراموشش کنی! چون بری پیش پلیس یامانم به دردسر می‌ندازی فکر کردی الان یامان داره چیکار می‌کنه؟ داره خونه رو تمیز می‌کنه روزگارو جایی می‌بره تا دفنش کنه! یعنی چی؟ یعنی شریک جرم! رویا گریه می‌کنه و میگه چرا همچین کاری کرد! نباید این کارو می‌کرد. آلاز میگه این کار عشقه هر چیزی ازش بر میاد.

مادر روزگار در حال جمع کردن یک سری وسایل و پول‌های نقد داخل خونه ست تا ببره به آدرسی که روزگار بهش داده شوهرش ازش می‌پرسه داری کجا میری؟ چیکار می‌کنی؟ روزگار بهت زنگ زده؟ او بهش میگه آره هر کاریم که کرده باشه اون پسرمه نمی‌تونم بهش کمک نکنم شوهرش میگه متاسفانه پسر منم هست این آدرس کجاست؟ مادر روزگار میگه نمی‌دونم گفت تو یکی از خونه‌های سویسالان‌هاست شوهرش میگه جا قحط بوده؟ این پسره دیوونه است؟ سپس با عجله به اون آدرس میرن. هومن نشسته و به حرف‌هایی که از پشت در از نسلیهان و شبنم شنیده فکر می‌کنه و حسابی ذهنش به هم ریخته رفتارهای یامان می‌افته که روزی به سرهان گفته بود این پسر با همتون فرق داره ذاتش فرق داره سپس یاد رستورانی می‌افته که همیشه به اونجا می‌رفته و زمانی که با یامان برای اولین بار اونجا رفت صاحبش بهش گفته بود که فکر کردم پسرته چون خیلی شبیهته، هومن حسابی ذهنش به هم می‌ریزه و به بیمارستان زنگ می‌زنه و از رزروشن می‌پرسه که دکتر هومن هستم اگه بخوام اطلاعاتی درباره بچه‌ای که اونجا به دنیا اومده به دست بیارم امکانش هست؟ اون شخص تایید می‌کنه و میگه بله این چه حرفیه دکتر.

آلاز رویا را به خانه برده شبنم با دیدن آنها جا می‌خوره و میگه این چه سر و وضعیه؟ چه اتفاقی افتاده؟ سپس وقتی دست‌های خونی رویا را می‌بینه می‌گه منو دیوونه نکنین بگین چی شده! آلاز بهش میگه بهتون میگیم ولی اول باید بشینیم حال رویا خوب نیست پدر روزگار به ویلا رفته و می‌بینه در بازه او به داخل میره و پسرش را صدا می‌زنه که با لکه‌های خون وسط خونه روبرو میشه او حسابی ترسیده و به هم می‌ریزه و سریعا به پلیس زنگ می‌زنه و میگه می‌خوام یه گزارشی بدم. همان موقع یامان به ویلا می‌رسه تا تمیزکاری‌ها را انجام بده که با ماشین پدر روزگار روبرو میشه او دنده عقب می‌گیره و پنهانی به حیاط میره و از بیرون شیشه داخل را نگاه می‌کند و متوجه میشه که پدر روزگار داره با پلیس حرف می‌زنه و گزارش میده او سریعاً از اونجا میره و گوشیشو خاموش می‌کنه

شبنم وقتی ماجرا رو می‌فهمه رویا را سرزنش می‌کنه و میگه اون موقع شب اونجا چیکار می‌کردی، واسه چی رفتی؟ رویا تعریف می‌کنه که جسور بهش یه نقاشی و نوشته داده بود تا به چاعلا بدم منم گفتم شاید حالش خوب شه واسه همین رفتم اونجا شبنم با عصبانیت میگه آخه به تو چه؟ تو چه ربطی داری به جسور؟ میزاشتی خودش بره! تو چرا رفتی دخالت کردی؟ سپس بعد از کمی سرزنش کردنش و بحث کردن با همدیگه به الاز میگه تو این ماجرا قربانی دختر من شد! الان من باید چیکار کنم؟ آلاز میگه جای نگرانی نیست همه چیز تمیز شده یامان رفت به کارها برسه اگه ماها چیزی نگیم کسی چیزی نمی‌فهمه شبنم رویا را می‌برتش به سرویس بهداشتی تا دست و صورتشو بشوره….

بیشتر بخوانید:

 





آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ارسال به دیگران :

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

source

توسط ecokhabari.ir