متن شعر
چشمان تو را غباری از خاک گرفت
اشک آمد از دست دلم خواب گرفت
این بود پس از تو کار چشمم دیروز
یک عمر نشست و آب را قاب گرفت
رفتم به در خانه او دیشب مست
انگشت به در زدم گمان کردم هست
بگشود در پنجره همسایه و گفت
او رفته سفر! سپس در پنجره بست ..
منبع:ساعدنیوز
source