صفحه اقتصاد –

سریال «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه‌کنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد، این سریال در روزهای یکشنبه و سه شنبه از این پلتفرم منتشر می شود. آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسن‌پور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت و فقیهه سلطانی نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت چهاردهم سریال جذر و مد را خواهید خواند.

سریال جذر و مد

خلاصه قسمت چهاردهم سریال جذر و مد

 

امیر وقتی گوهر رو میرسونه خونه، شهباز میاد بیرون بره نون بخره ماشین مهندس رو می بینه، سریع میره سمت امیر، گوهر میره شهباز رو میگیره که ساکت آبرومو نبر، شهباز میگه ولم کن ببینم این موقع شب اینجا چیکار داره، امیر از ماشین پیاده میشه میاد جلو، شهباز میگه هر چی بهت چیزی نمیگم ول نمیکنی باید به من بگی با نامزد من چیکار داری؟ بعد به گوهر میگه من تا نفهمم تو با این مرتیکه چیکار داری ول نمیکنم، یه مشت میزنه تو صورت امیر، گوهر التماس میکنه بره، شهباز میگه فقط یه بار دیگه ببینم اینورها پیدات شده میدونم چیکارت کنم، امیر که بینی و دهنش خونی شده بود اعصابت خورد میشه. ساعتش رو درمیاره تو دستش میگیره و به شهباز میگه تو هنوز آدم نشدی التماس هات به زالی تموم نشده میخوای بیای به من التماس کنی، شهباز میگه برو بابا گور بابای تو و زالی، با صدای داد و فریاد پرویز میاد از بالکن ببینه چی شده، شهباز همینطور داشت سر و صدا می‌کرد که امیر یه مشت میزنه تو صورت شهباز، پرویز میاد و میگه مهندس ولش کن اینکارها در شأن شما نیست، بعد به گوهر میگه همه اینکارها از گور تو بلند میشه، شهباز اونقدر عصبی بود که چاقو در میاره اما پرویز جلوشو میگره، گوهر رو میندازه تو خونه و به امیر هم میگه از اونجا بره.

گوهر میره خونه و یاد لحظه هایی که امشب با امیر گذرونده بود میفته، اما یهو به خودش میاد و میگه داری با خودت چیکار میکنی گوهر، خاک برسرت.

منیر به شهباز میگه بمیرم برات دستش بشکنه، شهباز میگه شوهرت نبود الان باید جنازه اش رو جمع می کردی، پرویز میگه غلاف کن بابا. منیر میگه اینقدر این بچه رو تحریک نکن، پرویز میگه ببین کی بهت گفتم این پسر مغز فندقی ات بالاخره یه روز بخاطر این دختر یه بلایی سر خودش میاره،یا اونو میکشه یا خودشو. شهباز میگه چیکار کنم میگی مثل بی غیرتها وایسم نگاه کنم هر کاری دوست داره بکنه، پرویز میگه تو چیکارشی؟ شهباز میگه تو که داییشی چرا نمیری بزنی تو سرش جلوشو بگیری؟ منیر میگه راست میگه دیگه، پرویز میگه تو چی میگی زن، منیر میگه کاری نکن که برو باهاش حرف بزن، راضی اش کن، پرویز میگه زن چی میگی باباش نتونست راضی اش کنه، منیر میگه باباش نخواست بازیمون داد پشت دخترش وایستاد، شهباز به پرویز میگه تو کی پشت من وایستادی، همیشه از بچگی زدی تو سرم، من هر بلایی سرم میاد تقصیر تویه.

ملک بانو با خودش فکر می‌کرد و بیاد روزی که پدرش بهش میگه من همه چیز رو درباره رضوان بهت گفتم بعد این هر بلایی سرت بیاد مقصره خودتی، ملک بانو میگه چشم ، هر چی پدرش بهش میگه پشیمون شو و از این راه برگرد، اما ملک بانو میگه من مطمئنم که این شمایید که چند سال دیگه پشیمون میشید.

امیر صبح میره شرکت، نیلوفر میگه لبت چی شده چرا دیشب تلفن جواب ندادی؟ امیر میگه دعوا میکردم وسط دعوا تلفن جواب نمیدن که. نیلوفر میگه پردیس هنوز گوشیش خاموشه میترسم یه بلایی سرش اومده باشه، امیر میگه نگران نباش هیچی اش نمیشه پردیس میخواد بهتون هشدار بده ، اگه کسی یه اشتباه میکنه باید بشینی باهاش حرف بزنی نه اینکه تهدیدش کنی تشر بری، نیلوفر میگه باشه پیداش کن من میشینم باهاش حرف میزنم.

منیر دوباره با پرویز حرف میزنه که برو با گوهر صحبت کن یادش بنداز که گردن خودشو و پدرش چقدر حق داری، مطمئنم اونقدر چشم سفید نیست که رو حرف تو حرف بزنه، به فکر پسرمون باش، پرویز میگه ببین ماه منیر شرایط یه کم سخت شده من مدتیه که دارم درباره مهندس تحقیق میکنم، یکم کارهاشون عجیبه چرا باید اینقدر هوای عیسی رو داشته باشن، اونا برای هیچ کدوم از پرسنلشون اینکار رو نکردن، من پرسیدم تا الان سه نفر از کارکنان پروژه فوت کرده مراسم خاکسپاری و ختمشون هم شرکت نکردن اما برای عیسی اومدن و اینهمه مایه گذاشتن، منیر میگه خب عیسی مرد خوبی بوده، پرویز میگه زن ساده من، ربطی به عیسی نداره، چند وقته دنبال دلیلش بودم اما پیدا نکردم تا دیشب، فکر می‌کنم دلیلش گوهره، مهندس خاطرخواه گوهر شده، اگه این باشه شهباز دیگه باید قید گوهر رو برای همیشه بزنه. ولی من کار دارم با این مهندس.

بهنام، پردیس رو میبره خونه مادرش، مادر بهنام کلی از بهنام تعریف میکنه و سربه سر پردیس میذاره، همون لحظه بهنام زنگ می‌زنه که مادرت و پدرت دنبالتن، پردیس میگه یه وقت خط جدیدم رو ندی بهشون.

ماه منیر به پرویز میگه این مهندس زن و بچه داره فکر نمی کنم گوهر راضی بشه، پرویز میگه من اینا رو چند جای مختلف دیدم کار از کار گذشته، چرا فکر می کنی گوهر قبول نکنه، من اگه جای اون بودم زن دوم که هیچ زن صیغه‌ای مهندس هم میشدم اینا خیلی کت و کلفت هستن سگ در خونشون پلنگه. منیر میگه من نمی‌ذارم لازم باشه میرم به زنش میگم، پرویز میگه تو چیکارشی، تو مادر شهبازی باهاش حرف بزن این دختر رو از چشمش بنداز خوشبختی شهباز پوله، منیر میگه پولمون کجا بود، پرویز میگه من پولشو جور میکنم، من پول خوشبختی پسرت رو از این مهندسه می گیرم، من مگه دایی گوهر نیستم مفت و مجانی که خواهرزاده ام رو نمیدم بره، حرف منو گوش بدی سگ در خونه ما هم پلنگ میشه شاید هم شیر بشه.

امیر به منشی میگه که بگید خانم مردانی بیاد دفتر، قبل اینکه گوهر بیاد از عطری که هدیه گرفته بود میزنه و میذاره یه جا که دیده بشه، گوهر میاد و میگه امرتون رو بگید من یکم کار دارم باید برم، اما امیر میگه لطفا در رو ببند و بشین، امیر میگه با من قهری؟ گوهر میگه خجالت میکشم بخاطر دیشب نمیتونم نگاهتون کنم، امیر میگه من فکر کردم بخاطر اینکه دیشب پسر داییتون رو کتک زدم از دستم دلخور شدید، گوهر میگه نه بابت اونکه ازتون ممنونم حقش بود، کم زدینش، خجالت من فقط بابت دیشب نیست بابت همه زحمتهاییه که شما رو انداختم تو دردسر، روم نمیشه تو چشماتون نگاه کنم‌. امروز اصلا دوست نداشتم بیام بلکه دردسر خودم و این خانواده از سر شما کم بشه، امیر میگه کسی منو نمیتونه مجبور به کاری کنه، هر کاری میکنم به میل خودمه پس لطفا اینطوری نباشید، امیر یه هدیه به گوهر میده، گوهر میگه من نمیتونم قبول کنم به چه مناسبته؟ امیر میگه مگه شما بدون مناسبت یه ادکلن نگرفتید منم همینطوری دلم خواست براتون گرفتم خواهش میکنم باز کنید اگه دوستش نداشتید میتونم عوضش کنم، همون لحظه فردوس در رو باز میکنه، اما امیر حرفش رو ادامه میده که این یه گوشی با دوربین کیفیت بالا که با نگاهی که شما دارید میتونید عکس های خوبی بگیرید گوهر تشکر میکنه و میره.

امیر به فردوس میگه قدیما یه در میزدید بعدا میومدی داخل، گوهر میره آبدارخانه یه کیسه مشکی پیدا میکنه تا جعبه هدیه اش رو داخلش بذاره کسی نبینه.

فردوس با نگاه معناداری میگه گوشی براش گرفتی؟ امیر میگه واسه پروژه عکس و فیلم با کیفیت می‌خواستیم گوشی خودش کیفیت نداشت، بعد از فردوس می پرسه نبودی تا حالا، فردوس میگه دنبال پردیسم پیداش کنم میکشمش، دختره بی تربیت به خاطر یه پاپتی جلو باباش وایستاده، امیر میگه بهنام رو میگی؟ فردوس میگه آره دیگه پسر بیل گیتس یا ایلان ماکسه مگه، پسره یه سگ هاره که دست صاحبش رو گاز گرفته. امیر میخواد نصیحت کنه، فردوس میگه ول کن حالشو ندارم. من این پسره بیاد شرکت آتیشش میزنم، عطائی بهتره. موقع رفتن فردوس میبینه گوشی گوهر روی میز جامونده، میگه طفلی چه گوشی داغونی هم داشته امیر میگه بده بهش بدم، فردوس میگه خودم بهش میدم دوباره نیاد تو اتاقت بهتره زالی فکرهای بد میکنه.

فردوس گوشی رو میده به گوهر میگه نو که میاد به بازار کهنه میشه دل آزار؟ گوهر گوشی رو میگیره تشکر میکنه. 

فردوس عطائی رو راهنمایی میکنه تو اتاق جدیدش و میگه از کار دنیا تو حیرتم حتی تو هم به آرزوت میرسی، عطائی میگه آقا تا آخر عمر ممنونتم. فردوس میگه تلاش خودته ماشالله شما اونقدر استعداد تو عوضی بودن داری حالا حالاها رشد میکنی، من از آدمهایی مثل تو میترسم آدمهایی که بخاطر میز و صندلی حاضرن رفیق و حامیشون رو بفروشن. عطائی میگه اگه منظورتون بهنامه که هیچ حقی گردن من نداره، فردوس میگه فراموشی هم داری، من دارم بهت میگم که تنها راه پیشرفت این نیست اگه نمک نشناسی بازی دربیاری و دستم رو گاز بگیری تمام سگهای هار منطقه رو میفرستم سراغت، تو فقط دستورات منو اجرا میکنی.

با رفتن فردوس از اتاق، عطائی زیر لب میگه موفق باشی، من شاگرد خوبی ام استاد.

مادر بهنام بهش زنگ میزنه که من بابت این قضیه ناراحتم، خوبیت نداره که پردیس اینجاست. بهنام میگه میدونم اما بخدا یه چند روزه فقط، مادرش میگه بیشتر برای پدر و مادرش دلم می سوزه، الان دلشون داره مثل سیر و سرکه می جوشه، لااقل بگو یه زنگ به خانواده اش بزنه، بهنام قول میده که راضیش کنه زنگ بزنه. بعد میگه گوشی رو بده به پردیس، تا میخوان حرف بزنن صدایی میاد، بهنام می بینه فردوس و چند نفر دیگه جلوی در هستن، به پردیس میگه باباته دارن در رو میشکنن بیان تو، پردیس میگه برای چی آخه؟ فردوس در رو میشکنه، میریزن تو خونه و ….​



source

توسط ecokhabari.ir