صفحه اقتصاد –

سریال آبان در ژانر ملودرام، عاشقانه ساخته شده است که رضا دادویی کارگردانی این سریال را برعهده دارد، در این سریال بازیگران مطرحی چون شهاب حسینی،  امین حیایی،  لاله مرزبان، مینا ساداتی، بهاره کیان افشار، رحیم نوروزی و ..‌. حضور دارند. در ادامه خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال آبان را در ادامه این مطلب می خوانیم.

تیزر قسمت ۱۶ سریال آبان 

خلاصه داستان سریال آبان قسمت ۱۶

آبان میره دیدن دختر کمال و باهاش حرف می‌زنه تا شاید بتونه رضایت بگیره.

 

بابک دوباره به هولدینگ برمی گرده و آبان ازش حال آلما رو میپرسه که بهش میگه خوبه، بعد بابک میگه حال فریبرز چطوره میدونه من برگشتم؟ آبان میگه اصلا خوب نیست، امروز بهش می گم.

جلسه با اعضای هیئت مدیره انجام میشه و اونا میخوان که درباره دستگیری آقای ثابت اطلاعات بیشتری داشته باشند اما آبان با ذکر اینکه این موضوع کاملا شخصیه میگه که ربطی به این جلسه و مسوولیت ایشون تو هلدینگ نداره. اونا می پرسن اگه موضوع حل نشه؟ بابک سریع میگه اگه حل نشه اوضاع بهم میریزه چون جرم ایشون قتل هست. آبان میگه ما فعلا باید یه مدیرعامل جدید انتخاب کنیم. اعضا توضیح میدن که رای ثابت مهمه چون عضو اصلی هیئت مدیره ایشونه. آبان میگه من تضمین می‌کنم که تاییدیه ایشون رو بگیرم. اعضا نظرشون اینه آبان بشه مدیرعامل چون هم جزو سهامداران هست هم همسر ثابت. اما آبان قبول نمیکنه و میگه من پیشنهاد میدم جناب محمودی مناسبتره. اعضا میگن که محمودی سابقه خوبی نداره و فکر نمی کنیم ثابت موافق باشه. آبان میگه هلدینگ تو شرایط اضطراری هست و نقش آقای محمودی تو شکل گیری هلدینگ انکار ناپذیره. محمودی میگه من اگه تو جلسه هستم به اصرار خانم اسفندیاری اومدم. آبان میگه رای من و دو رای جناب ثابت آقای محمودی هست، بعد میره بیرون تا اعضا راحت‌تر تصمیم بگیرن.

اعضا به دلیل اینکه جناب ثابت با مدیریت آقای محمودی موافق هست مشکلی نمی بینن و توافق می کنند محمودی بشه مدیرعامل موقت و به محمودی تبریک میگن.

آبان ضمن تبریک به بابک میگه بالاخره به آرزوت رسیدی، بابک میگه کی فکرشو می‌کرد یه روزی تو سفارش منو بکنی تا بشم مدیرعامل هلدینگی که خودم ساختم. آبان میگه کی فکرشو میکرد ثابت زنده باشه و یه سری دیگه بجاش تصمیم بگیرن، من پای حرفی که زدم وایستادم بچه منو فردا از رفیقت صحیح و سالم پس می گیری. 

بازپرس به محل وقوع جرم میاد و از امیر قضیه رو دوباره می پرسه. امیر همه رو دوباره از اول میگه که چی دیده و چی شده. ثابت قتل رو گردن می گیره، منصور هم تمام صحنه رو اجرا می کنه. مامور همه رو صورت جلسه می کنه، زن کمال با شنیدن این حرفها گریه اش می گیره.

فردا میشه و آبان میره هلدینگ از بابک می پرسه بچه ام کجاست، بابک میگه گفته بودم بچرخ تا بچرخ الان درست همونجایی نشستی که روز اول دیدمت منم سر جامم اما آبان دیگه همون آبان روز اول نیست اونموقع تو چاله بود الان ته چاهه، بهت گفتم با دم شیر بازی نکن و حرفتو گوش نکردی که اگه گوش می کردی این اتفاقات نمیفتاد، بعد برگه قرارداد جدید شیما که قبلا منشی اونجا بود رو میده به آبان که هم امضا کنه هم ازش عذرخواهی کنه. آبان عصبانی میشه و میگه قرار بود بچه ام رو امروز بیاری چی شد؟ بابک میگه عجله نکن. تو با چندتا عشوه خواستی مسیر موفقیت رو دور بزنی اما نشد ثابت بدجایی سرمایه گذاری کرد. آبان مجبور میشه برگه رو امضا کنه. بابک میگه برگه قرارداد همکاری با کامرانی رو هم باید امضا کنی که این قرارداد به تاریخ مدیرعاملی فریبرز نوشته شده منم ادامه اش میدم و مثلا از مفاد قرارداد بی اطلاعم. آبان میگه من اینو امضا کنم میفتم تو چاه، بعد به کامرانی میگه من این برگه رو بخاطر بچه ام امضا می کنم کی میاریش؟ کامرانی میگه حداکثر تا فردا پیشته. آبان امضا میکنه و میگه هرکاری خواستید کردم برات، بچه ام رو تا فردا آوردید که هیچ اگه نه دیگه
برام هیچی مهم نیست و به پلیس همه چیز رو میگم. آبان از اتاق میاد بیرون میبینه همه کارمندای هلدینگ پیش اتاق ایستادن، بابک بهشون میگه آقای ثابت دچار کسالت شدن و خانم اسفندیاری به عنوان همسر باید در کنارشون باشند لذا از سمت مدیریت اجرایی کناره گیری کردن و فقط بعنوان سهامدار در کنار ما هستن، قراردادهایی رو هم که ایشون بسته بودن رو خودم اداره می کنم. بعد از طرف بقیه از آبان بخاطر زحماتش تشکر میکنه اونو با بهت روانه می کنه.

زن و دختر کمال میان هلدینگ و با آبان روبرو میشن، بهش میگه چرا اومدی خونه من بهم دروغ گفتی؟ بعد رفتی پیش این بچه و پرش کردی رضایت بگیری؟ اینم سر تکون داد فکر کردی همه چیز تمومه. دختر کمال میگه خوب کردم اگه نمیومد هم من رضایت میدادم. زنش میگه من هم دخترعموی کمالم هم زنشم اون هیچ کس رو نداره تنها کسی که باید رضایت بده منم. آبان میگه یه راهی برام بذار. زنش میگه کمال رو زنده کن تا من رضایت بدم وگرنه اون شوهر علیلت باید تقاص پس بده فکر کردی چون بدبختیم یه پولی بهمون میدی تموم میشه. دخترش هم با گریه میگه من هیچی بهش نگفتم خودش رفته از همکلاسی هام پرسیده، زنش میگه من چه الان که زدم حالم خوبه و چه نعشه بشم حالم بد باشه کل این ساختمون رو به نامم بزنی رضایت نمیدم.

محمودی دستور میده اسم ثابت رو از همه جا پاک کنن و مدارک و اسناد تعلیقی و ..‌. از زمان خانم اسفندیاری رو براش بیارن.

با اومدن محمودی بعضی از شرکت ها قراردادهاشون رو با هلدینگ کنسل می کنند، بابک حسابی بهم ریخته.

بابک میره زندان ملاقات ثابت، بهش میگه با اینکه زدی زیر یه عمر رفاقت اما خوشحال نیستم اینجایی. ثابت میگه اما من خوشحالم که اینجام و چشمم از چشم کسایی درومد که چشم دیدنم رو نداشتن. بابک میگه واسه همین اونروز دم استخر دروغ گفتی؟ ثابت میگه دروغ نگفتم وقتی حساب می کنم می بینم قاتل خود منم. بابک میگه اگه بخواهی فکر کنی قاتل آبان بود که هرکاری کردی بخاطر اون بود و اونم خوب جوابت رو داد ارزشش رو داشت؟ ثابت میگه من به این چیزها فکر نکردم. اگه به این چیزها فکر میکردم الان تو هم باید گوشه زندان کالیفرنیا بخاطر درگیری با یه مشت یانکی خوابیده باشی.

بابک به ثابت میگه که با رای هیئت مدیره و آبان الان من جایگزین تو هستم که بخاطر بی کفایتی نره رو هوا دارم کار رو جمع میکنم. پرونده رو به ثابت میده امضا کنه. ثابت به بابک میگه با کامرانی بگردی می بینی دورت پیچیده و تا خرخره قورتت داده، اون شاه کبری هست که تو زبون ما بهش میگن افعی. اونموقع که به حرف من بیفتی دیره، بچه رو از دستش در بیار برسون به مادرش. بابک میگه شرط داره ، بشرطی که بیای بیرون خودمون دو تا با هم مثل قبل ها که آبان نبود کار کنیم. ثابت میگه دیگه دیره.

امیر از زندون آزاد میشه، آبان با امیر میرن به آدرسی که بهشون دادن، تو خیابون نگه می‌دارند و آلما رو صدا می کنن بالاخره پیداش می کنن و میارنش خونه امیر. 

بابک از کسری بودجه زیاد و وام های پرداخت شده و … اعصابش خورد بود و سر کارمندها داد و بیداد میکنه و به کامرانی میگه با پیش فروش بعضی از واحدهای تجاری مجبوریم هلدینگ رو دوباره بسازیم. تحویل رو ده ماهه میزنن اما خودشون هم میدونن که دوسال زودتر تموم نمیشه. محمودی مجبور میشه واحدها رو برخلاف میل ثابت بفروشه.

آبان میره ملاقات فریبرز بهش میگه تو خودت خواستی من بفروشمت تا بیفتی زندون چون کامرانی بچه منو نمی‌داد خواستم به پلیس بگم نذاشتی تو وادارم کردی به اینکار حالا ازم متنفری؟ فریبرز میگه نه نیستم کدوم هنرمند از اثر هنری خودش متنفره؟ اتفاقا خوشحالم هستم کا تصوراتم درباره تو همش درست بود. درباره خودت میگم و قابلیت ها و استعدادت ، من دنبال کسی بودم که کل زندگیم رو بهش بسپرم. آبان میگه ولی من اگه راضی به این زندگی شدم این بود که تو منو دیدی و باور کردی درست وقتی که نفسم گرفته شده بود. بعد ازش میپرسه چرا داروهاشو نمی خوره اما فریبرز حرف رو عوض میکنه. آبان میگه از ترس کامرانی حاضر شدم آلما رو با پدرش بفرستم خارج. بهش قول میده که از زندون در میارمت و دوباره با هم شروع می کنیم، مگه نگفتی رضایت بگیرم میتونی بیای بیرون هنوز همه چیز از دست نرفته، فریبرز میگه دیره یه چیزی به اسم فریبرز از دست رفت..‌. .

آبان

دانلود سریال آبان قسمت ۱۶



source

توسط ecokhabari.ir