از پررنگ شدن نقش دولتها تا کاهش تعلق خاطر مردم به منابع آب!
تجارب جهانی نشان داده که عبور از بحرانهای محیط زیستی، بدون نقش فعال جامعه ممکن نیست. در ایران، احیای قناتها، پروژههای کوچک تغذیه مصنوعی آبخوانها و مدیریت مشارکتی منابع طبیعی، نمونههایی هستند که نشان میدهند چگونه میتوان با اتکا به ظرفیتهای محلی، تغییر واقعی ایجاد کرد. سیاستگذاری از بالا به پایین، بدون اعتماد به مردم، تنها بحران را عمیقتر خواهد کرد.
اگر مردم کیپتاون، در فاصله سالهای ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۷، با همیاری، همدلی، مشارکت مردمی و تکیه بر نظر کارشناسان، توانستند منطقهای را از بحران آب نجات دهند، آن هم در کشوری با تضادهای نژادی و اجتماعی فراوان، پس میتوان امیدوار بود که ایرانیان نیز، با تکیه بر منافع مشترک و مدیریت مشارکتی منابع آب، مسیر نجات را بیابند.
آنطور که محمد بهنام رسولی، کارشناس و پژوهشگر حوزه آب به «رسالت» میگوید: «با پررنگ شدن نقش دولتها در عرصه مدیریت آب و برداشته شدن حس تعلق خاطر محلی از منابع آبی با بسط گستره نگاه منطقهای، بهتدریج تعلق خاطر مردم نسبت به منابع آب از یک سرمایه و ارزش سرزمینی به دارایی شخصی و دولتی کاهش یافته است. این نوع نگاه باعث شده که دارنده پروانه بهرهبرداری یک چاه، باتکیهبر مجوز دریافتی از دولت، خود را مالک بخشی از آب آبخوان بداند که مستقل از وضعیت بارندگی و شرایط آبخوان باید برداشت شود و عملا فرصت اجتماعی گرد مدیریت یکپارچه آب تبدیل بشود به تراژدی برداشت از منبع مشترک که هر کس در حال سبقت از دیگری در برداشت و بهپایان رساندن منبع موجود است. بنابراین نقطه عطف مهم در این مسیر، بازگشت به نگاه یکپارچه به منبع آب در یک حوزه و ایجاد حس تعلق خاطر برای تمامی بهرهبرداران است. تعلق خاطری که ضمن ایجاد زمینه مشارکت و همکاری، جلوی تخلفات و اضافه برداشتها را گرفته و ضامن احقاق حقوق همه حقابه بران و ساکنین یک سرزمین گردد.»
جناب بهنام، کشور ما امروز در یکی از دشوارترین فصلهای زیستمحیطی خود قرار دارد و بحران آب تقریبا تمامی شهرها را تهدید میکند، آیا در چنین شرایطی مدیریت مشارکتی منابع آب که به طور ویژه در ماده ۴۰ برنامه هفتم مورد تأکید قرار گرفته، مؤثر خواهد بود؟
ببینید موضوع مدیریت مشارکتی منابع در دورههای قبل نیز موردتوجه بوده است. به طوری که در طرح احیا و تعادل بخشی آبهای زیرزمینی که در طی جلسه شورای عالی آب با حضور رئیسجمهور وقت به تصویب رسید اولین دستورالعملی که در سال ۱۳۹۴ تدوین و با امضای وزیر نیرو به استانها ابلاغ شد بر موضوع مدیریت مشارکتی تمرکز داشت. بااینوجود با گذشت یک دهه از ابلاغ دستورالعمل مذکور، عملا پیشبرد این موضوع در سطح دشتهای کشور با موانع و افتوخیزهای بسیاری مواجه بوده است و به جز در موارد اندکی، توفیق قابلتوجهی در این زمینه حاصل نشده است. بر این اساس به نظر میرسد تا موانع پیشروی چه از جنبههای اجتماعی و چه از جنبههای فنی و قانونی و بهویژه ساختاری در حاکمیت بخش آب متناسب با این هدف دچار دگرگونی نشود عملا تغییری در وضعیت مدیریت منابع آبی در کشور حول این موضوع به وجود نخواهد آمد.
فکر میکنید چرا مسئله مدیریت مشارکتی منابع آب هنوز فرهنگسازی نشده و در بدنه وزارت نیرو، این امر جا نیفتاده است، درحالیکه ابلاغیههای خوبی در حوزه مشارکت در مدیریت آب داریم، آیا مافیای آب در این مسیر سنگاندازی میکند؟
بررسی میزان پذیرش موضوع مدیریت مشارکتی توسط وزارت نیرو و شرکتهای تابعه کار چندان دشواری نیست. کافی است تا بررسیای در میزان بودجههای تخصیصی برای پیشبرد این موضوع در طی سالیان اخیر و ازجمله سالجاری داشته باشیم. در کنار آن، ساختار اداری پیشبرد این موضوع چه در بخش ستادی (شرکت مدیریت منابع آب ایران) و چه در حوزه شرکتهای آب منطقهای عملا از انسجام کافی برخوردار نیست، به طوری که بحث مدیریت مشارکتی در شرکت مدیریت منابع آب ایران در حوزه روابط عمومی و در استانها ذیل معاونت طرح و توسعه و یا معاونت حفاظت و بهرهبرداری قرارگرفته و عملا ساختار و جایگاه مشخصی برای پیشبرد این امر در چارت سازمانی بخش آب تعریف و تثبیت نشده است. همین موضوع باعث شده تا دستورالعملهای ابلاغی از ضمانت اجرایی برخوردار نبوده و اجرای آن از طریق استانها با اما و اگرهای فراوانی مواجه باشد. در کنار آن همانطور که ذکر شد عدم لحاظ و تخصیص اعتبارات مالی مناسب و متناسب، منجر به شانهخالیکردن مدیران از بار اجرایی دستورالعملهایی گردیده است که پیادهسازی آنها مستلزم هزینه کرد و تعریف اقدامات میدانی است. به عقیده من، واردکردن موضوعاتی نظیر مافیای آب در این مسیر بیشتر جنبه فرافکنی و پوپولیستی در بخش آب دارد و شانهخالیکردن از تقصیری که متوجه کنشگران اصلی در این موضوع است.
برخی معتقدند حل معضل آب، نیازمند اتخاذ راهکارهای اجتماعیمحور است و در این مسیر باید به ظرفیتهای اجتماعی تکیه کرد، این درحالی است که نهادهای دولتی، کمتر به دنبال حل مشکل آب از طریق ظرفیتهای اجتماعی بودهاند. آیا در کشورهای توسعهیافته برای حل چنین معضلاتی، از منظر اجتماعی اقدام میکنند؟ آیا ممکن است در این زمینه مثالی ذکر کنید؟
همینطور است. اگرچه زمان زیادی برای رسیدن به این باور در بدنه کارشناسی صرف شده اما هنوز شاهد باورمندی مدیران در بخش حاکمیتی در این زمینه نیستیم. وجود سکان اداره تمام شئون کشور در دولت باعث گردیده است تا در طی دورانهای گذشته، دولتها خود را بینیاز از مشارکت مردم دیده و سطح مشارکت مردم را صرفا در مقام پیادهسازی دستورالعمل و اجرای تصمیماتی فرض بگیرند که توسط دولت گرفته شده است. همین نگاه را در ماده ۴۰ برنامه هفتم توسعه هم میتوان دید به طوری که قانونگذار سطح واگذاری امور به نهادهای محلی را صرفا در جایگاه تصدیگری دیده است. آییننامههایی هم که ذیل برنامه هفتم توسعه در حال تدوین است، همسو با این نگاه به نهاد بهرهبردار محلی و جامعه بهرهبرداران عمدتا به چشم پیمانکار نگاه کرده و در حال بحث بر روی شرایط احراز صلاحیت فنی وغیره مجموعههایی هستند که قرار است صرفا بخشی از عملیات مصوب را در سطح دشتها پیادهسازی کنند. این سطح و دایره نگاه به مدیریت مشارکتی بسیار نازلتر از مشارکت واقعی مردم در تعیین سرنوشت و تصمیمسازی برای مدیریت بهینه منابع است.
در تمام سیستمهای مدیریت پایدار و یکپارچه آب، موضوع تعیین نقش و جایگاه برای تمامی کنشگران و ذی مدخلان/ذی ضرران و بستر مشارکت اجتماعی بهعنوان یک الزام وجود دارد. میزان حصول به این هدف به طور مستقیم به معیار توسعه یافتگی بستگی ندارد و در برخی جوامعی که در تعریف شاید توسعهنیافته تلقی شوند، شاهد سطحی از مدیریت اجتماعی منابع هستیم که توانسته ضامن پایایی و ماندگاری آنها گردد. بهترین مثال برای این حوزه تمدن فلات مرکزی ایران است که تا همین چند دهه پیش مدل پایداری از بهرهبرداری و مدیریت اجتماعی آب را به دنیا عرضه میکرد.
چه موانعی بر سر راه مدیریت مشارکتی منابع آب وجود دارد، آیا بیباوری برخی مدیران نسبت به ضرورت مشارکت مردمی و تأخیر در تخصیص اعتبارات سهم مهمی در عدم اجرای این سیاست دارد؟
ببینید گزارش کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی درخصوص «آسیبشناسی مدیریت منابع آب کشور» (انتشار یافته در نیمهشهریور ۱۴۰۴)؛ موید همین مسئله است. طبق این گزارش علیرغم آنکه دستورالعملهای تهیه شده توسط دفاتر تخصصی ستاد وزارت نیرو کامل بوده و ابلاغ نیز گردیده است؛ اما شرکت مدیریت منابع آب از تأمین اعتبار کافی برای اجرای پروژههای طرح احیا و تعادل بخشی آبهای زیرزمینی ازجمله توسعه و پیادهسازی مدیریت مشارکتی آب خودداری کرده است؛ این موضوع باعث شده تا عدم کفایت منابع مالی، به بهانه اصلی برای عدم ایفای وظایف تبدیل گردد درحالیکه وزارت نیرو همزمان مبالغ بسیار هنگفتی در سدسازی هزینه نموده است و فقط کافی بود که بخش کوچکی از این اعتبارات را به طرح احیا و تعادل بخشی اختصاص دهد. علاوه بر موضوع تأمین مالی، عدم اعتقاد درون سازمانی به پیادهسازی مدیریت مشارکتی، تعارض منافع بهویژه میان بخش آب و بخش کشاورزی ازجمله سایر موانعی است که بر سر راه مدیریت مشارکتی از آنها یاد شده است. پس شواهد امر نشان میدهد که همچنان رویکرد سازهای اولویت اول بخش آب کشور است و اگر در مواردی نظیر استان خراسان رضوی تحولی در زمینه مدیریت مشارکتی منابع آب در جریان است حاصل نگاه و باور مدیران عالی استانی است.
همانطور که مطلع هستید، تجارب تاریخی نشان میدهد پس از هر منازعه بر سر منابع آب، بهرهبرداران با شکلدهی فرمولهای اجتماعی و مهندسی توانستهاند به سازش و مدیریت پایدار برسند. امروز نیز در مواردی مانند منازعات فزاینده بر سر منابع آب، بدون شکلگیری چنین سازوکار مشارکتی، امکان دستیابی به راهحل پایدار وجود ندارد. آیا به اعتقاد شما، مدیریت مشارکتی تا به این حد کارآمد و کارساز خواهد بود؟
بله کارآمدی مدیریت مشارکتی به نوع نگاه و باور پشت آن بستگی دارد. تجاربی مثل برنامههای احیای دریاچه ارومیه نشان داده است که تعریف و تحمیل برنامههای «به کاشت» و «نه کاشت» به کشاورزان و امثال آن نهتنها به کاهش برداشت آب از حوزه منجر نشده بلکه به وسیعتر شدن دایره چالشهای اجتماعی انجامیده است. در زمینه یارانههای هنگفت ترویج و توسعه سیستمهای آبیاری نوین و تحتفشار هم عملا نتیجه به هدف اولیه که کمک به منابع با کاهش برداشت و صرفهجویی حاصل از افزایش راندمان آبیاری بود منتهی نشد و عملا منجر به وخامت بیشتر آبخوانها گردید. در مواردی از این شکل، نسخه مشارکت برای مردم از قبل پیچیده شده و مشارکت مردم در چارچوبی مشخص و با مشوقهای عمدتا مالی و اعتباری جذب شده است که همین باعث ناپایداری و بروز سوءاستفادههای زیادی در این مسیر شده است. در مشارکت واقعی مردم در سطوح تصمیمگیری و سیاستگذاری ورود پیدا میکنند و خود را در مقابل پیامدها و نتایج مسئول و در کنار حاکمیت پاسخگو خواهند یافت. تنها در چنین شرایط میتوان از مشارکت مردم انتظار کارآمدی و کارسازی داشت.
الگوهای سنتی بهرهبرداری از آب نشان میدهد مردم بدون اتکا به دولت توانستهاند نظامی کارآمد برای بهرهوری از منابع آب ایجاد کنند. اما با پررنگ شدن نقش دولت در عرصه مدیریت آب، به تدریج تعلق خاطر مردم نسبت به منابع آب از یک سرمایه و ارزش سرزمینی به دارایی شخصی و دولتی کاهش یافته است. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
بسیاری از اندیشمندان شکلگیری تمدن ایرانی را بر حول آب دانستهاند تا جایی که کارل آوگوست ویتفوگل در کتاب خود در بررسی تطبیق قدرت تام، جوامع شرقی نظیر ایران را جامعه آب سالار نامیده است. این بدان معناست که در طی تاریخ لزوم بهرهبرداری درست، منصفانه و پایدار از منابع آبی کم موجود در فلات مرکزی مورد توجه بوده است که باعث شکلگیری نهادهای محلی و ساختارهای اجتماعی گردیده است. قنات شاید یکی از بارزترین مثالها در این زمینه باشد که متکی به ساختار اجتماعی و تقسیم حقابه بسیار دقیقی در طی تاریخ بوده است. متأسفانه با پررنگ شدن نقش دولتها در عرصه مدیریت آب و برداشته شدن حس تعلق خاطر محلی از منابع آبی با بسط گستره نگاه منطقهای، بهتدریج تعلق خاطر مردم نسبت به منابع آب از یک سرمایه و ارزش سرزمینی به دارایی شخصی و دولتی کاهش یافت. این نوع نگاه باعث شده است که دارنده پروانه بهرهبرداری یک چاه، باتکیهبر مجوز دریافتی از دولت، خود را مالک بخشی از آب آبخوان بداند که مستقل از وضعیت بارندگی و شرایط آبخوان باید برداشت شود و عملا فرصت اجتماعی گرد مدیریت یکپارچه آب تبدیل بشود به تراژدی برداشت از منبع مشترک که هر کس در حال سبقت از دیگری در برداشت و بهپایان رساندن منبع موجود است. حتی دولت هم در این تراژدی با انواعواقسام تخصیصهای قانونی و فراقانونی در این رقابت ناسالم وارد شده و با حفر چاههای جدید برای آب شرب در دشتهای ممنوعه بحرانی به آن دامن میزند. پس نقطه عطف مهم در این مسیر، بازگشت به نگاه یکپارچه به منبع آب در یک حوزه و ایجاد حس تعلق خاطر برای تمامی بهرهبرداران است. تعلق خاطری که ضمن ایجاد زمینه مشارکت و همکاری، جلوی تخلفات و اضافه برداشتها را گرفته و ضامن احقاق حقوق همه حقابه بران و ساکنین یک سرزمین گردد.
آیا تصور میکنید عزم لازم در مدیران و تصمیمگیران برای تحقق این مسئله یعنی مدیریت مشارکتی منابع آب وجود دارد؟
وخامت وضعیت منابع آبی در چند سال اخیر از یک سو و بروز چالشهای اجتماعی در موارد متعددی ازجمله انتقال آب بین حوزهای موجب حرکت و اقبال بیشتر بدنه دولتی برای جلب همراهی و مشارکت مردم در موضوع مدیریت آب شده است. گرچه در بسیاری موارد این اقبال از سر استیصال و نه باور و علاقهمندی بوده است بااینحال برای نخستین بار شاهد تکالیف قانونی در سطح برنامه هفتم توسعه برای پیشبرد موضوع مدیریت مشارکتی در عرصه آب هستیم. فرصتی که اگر بهدرستی از آن استفاده نشود چهبسا که به تهدیدی جدید برای منابع آبی نحیف کشور تبدیل شود. بهرهگیری از تجارب و ظرفیتهای عملی فراهم آمده در طی دورههای قبلی در کشور بهویژه در استان خراسان رضوی که متکی به دانش فنی و اعتقاد قلبی مدیران شرکت آب منطقهای به مشارکت با کشاورزان در تنظیم و مدیریت آب دشت بوده است بهعنوان چراغ راه سایر استانها در این مسیر قابل استفاده است. سایر نهادها و دستگاهها هم لازم است تا عینک تمامیتخواهی و بدبینی نسبت به بهرهبرداران و کشاورزان را از چشم بردارند تا با برداشته شدن دیوارهای بیاعتمادی زمینه مشارکت واقعی مردم در احیا و مدیریت منابع آبی فراهم گردد. به قول سهراب سپهری؛ چشمها را باید شست….
source