به گزارش اقتصادنیوز، ژاکتی که سرگئی لاوروف وزیرخارجه روسیه در سفر به آلاسکا و همراهی با ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور این کشور به‌تن کرد، حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. برای بسیاری این لباس یادآور دورانی بود که روس‌ها در صدد تسلط بر جهان بودند. رویای بازگشت به دوران اتحاد جماهیر شوروی هر چند برای گروهی از روس‌ها شیرین است؛ اما از نظر بسیاری از کشورهایی که سال‌ها زیر پرچم شوروی بودند، ترسناک به‌نظر می‌رسد. 

کارل بیلدت در پروجکت سندیکیت نوشت: اتحاد جماهیر شوروی در سال 1922 با وعده‌ آینده‌ای روشن برای مردم ظهور کرد؛ اما هفت دهه بعد با چنان شکست سهمگینی به پایان کار خود رسید که کشورهای غربی ناچار شدند تا کمک‌های بشردوستانه اضطراری برای روس‌ها ارسال کنند. حالا با تلاشی که پوتین برای بازسازی آن رویا دارد؛ روس‌ها را به سرنوشتی مشابه محکوم خواهد کرد.

پیامی که ژاکت لاوروف ارسال کرد

 بسیاری وقتی سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، برای اجلاس ترامپ-پوتین در آنکوریج، آلاسکا، با ژاکتی که حروف سیریلیک CCCP (مخفف اتحاد جماهیر شوروی) روی آن نقش بسته بود، ظاهر شد؛ حیرت‌زده شدند. مشخص است که این اتفاق تصادفی نبود. اما لاوروف قصد داشت چه پیامی را ارسال کند؟

لاوروف

پیام مورد نظر او، به احتمال زیاد این بود که روسیه امروزی همان قدرت و عظمتی را دارد که زمانی اتحاد جماهیر شوروی داشت؛ لاوروف همچنین قصد داشت یادآوری کند که ولادیمیر پوتین جایگاه کشورش را به‌عنوان یک ابرقدرت جهانی که شایسته احترام جهانی است، بازسازی کرده است. نوستالژی دوران جنگ سرد یعنی زمانی که اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده تنها دو ابرقدرت جهان بودند، از زمان فروپاشی شوروی، کرملین را تسخیر کرده است.

خود سرگئی لاوروف فردی است که کاملا از گذشته آمده است. اگرچه او به زبان دیپلماسی چندجانبه مسلط است (به دلیل پست قبلی‌اش در سازمان ملل در نیویورک)، تمایلش به قلدری ریشه‌های مشخصی در دوران شوروی دارد. به نظر می‌رسد او صادقانه معتقد است که اوضاع زمانی که اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، بهتر بود. سفرهای مکرر او به پیونگ‌یانگ (پایتخت کره شمالی) در سال‌های اخیر نمی‌توانسته لذت‌بخش باشد. اما وقتی فرصتی برای دیدار با رئیس‌جمهور آمریکا در سرزمینی که زمانی متعلق به روسیه بود پیش آمد، او مطمئن شد که ژاکت قدیمی‌اش را همراه ببرد.

کشورهای پشت پرده آهنین نگرانند 

پیام سرگئی لاوروف در کشورهایی که زمانی پشت پرده آهنین محبوس بودند، احساس خوبی ایجاد نکرد. وزیر امور خارجه روسیه بدترین ترس‌های استونیایی‌ها، لتونیایی‌ها و لیتوانیایی‌ها را درباره اهداف واقعی پوتین تایید کرد و همچنین باعث نگرانی در سراسر قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی شد. این کشورها اتحاد جماهیر شوروی را نه به‌عنوان یک امپراتوری باشکوه، بلکه به‌عنوان یک زندان به یاد می‌آورند.

در واقع، نارضایتی اقوام غیرروس بود که در نهایت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را رقم زد. با کاهش سرکوب سیاسی پس از تلاش‌های میخائیل گورباچف برای اصلاح سیستم در حال فروپاشی شوروی در دهه ۱۹۸۰، آشتی دادن آرمان‌های این ملیت‌ها با سیستم متمرکز بر کرملین غیرممکن شد. اتحاد جماهیر شوروی باید پایان می‌یافت تا مردمانش آزاد شوند.

یلتسین

همین موضوع برای روسیه نیز صادق بود. بوریس یلتسین پرچم روسیه را برافراشت، نه پرچم شوروی، زیرا او آینده‌ای را تصور می‌کرد که در آن کشورش بار امپراتوری را از دوش خود برداشته باشد. او روسیه‌ای را می‌خواست که توسط روس‌ها اداره شود و این هدف نمی‌توانست در مجموعه‌ای پیچیده و پرهزینه از ساختارهای امپریالیستی دنبال شود. اتحاد جماهیر شوروی مربوط به گذشته بود، در حالی که روسیه، اوکراین و تمام جمهوری‌های شوروی دیگر که به دنبال استقلال بودند، آینده به حساب می‌آمدند.

این چشم‌انداز غیرمنطقی نبود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، توافقی فوری برای احترام به مرزهای قدیمی بین جمهوری‌های سابق به وجود آمد تا از بروز درگیری‌های جدید جلوگیری شود. وقتی روسیه با خشونت شدید به تلاش چچن برای اعلام استقلال پاسخ داد، بقیه جهان ادعای کرملین مبنی بر اینکه این منطقه جداشده در مرزهای روسیه قرار دارد را محترم شمرد.

پس از این، هیچ دلیلی وجود نداشت که روسیه و اوکراین و تمام کشورهای دیگر که زمانی اسیر اتحاد جماهیر شوروی بودند نتوانند در هماهنگی زندگی کنند. البته، همیشه قرار بود رقابتی وجود داشته باشد؛ اما چنین رقابت‌هایی حتی وقتی شدید بودند می‌توانستند سالم باشند. به‌عنوان گروهی از کشورهای همسایه، همه این کشورها مانند آنچه در اروپای غربی رخ داد، می‌توانستند شرکای خوبی با یکدیگر باشند.

نوستالژی دست از سر روس‌ها برنداشت

نوستالژی امپریالیستی به‌آرامی به کرملین بازگشت. دولت زیرنظر پوتین که از تحولات دموکراتیک در میان دولت‌های سابق شوروی احساس خطر می‌کرد، به شکل چشم‌گیری اقتدارگرا شد. با گذشت زمان، اوکراینی که به سمت دموکراسی و لیبرالیزه شدن پیش می‌رفت، نه به‌عنوان یک شریک، بلکه به‌عنوان خطری برای دولت غیرلیبرال روسیه دیده شد. پوتین شروع به توصیف اوکراین به‌عنوان کشوری ضدروسیه کرد، این درحالی بود که اوکراینی‌ها هرگز چنین موضعی نداشتند. آن‌ها فقط می‌خواستند اوکراین، اوکراین باشد.

جای تعجب نیست که ژاکت لاوروف در هر کشوری که زمانی رژیم‌های اقماری شوروی در آن‌ها مستقر بودند، به‌عنوان یک تهدید تلقی شود. اما این باید به‌عنوان تهدیدی برای خود روسیه نیز دیده شود. اگر کرملین همچنان با نوستالژی امپریالیستی احساس نزدیکی داشته باشد، روسیه هرگز نمی‌تواند روسیه باشد. تخریب و تلاش برای اشغال اوکراین برای نسل‌ها بار سنگینی بر دوش آن خواهد گذاشت. پروژه امپریالیستی نفس‌گیر کرملین ممکن است ادامه پیدا کند و چین، روسیه را به‌عنوان یک دوست مفید ببیند (روسیه دارای مواد خام، انرژی و کرسی دائمی در شورای امنیت سازمان ملل است، اما چیز زیادی بیش از این ندارد). اما این کشور آینده خود را به‌عنوان یک دولت-ملت با زندگی صلح‌آمیز و مرفه مدرن از دست خواهد داد.

پوتین

شکست‌ها نباید تکرار شوند

اتحاد جماهیر شوروی یک شکست عظیم بود. این کشور در سال ۱۹۲۲ با وعده آینده‌ای روشن برای بشریت ظهور کرد، اما وقتی هفت دهه بعد فروپاشید، کشورهای غربی مجبور شدند کمک‌های بشردوستانه اضطراری ارسال کنند. در اوج دوران اتحاد جماهیر شوروی، نیکیتا خروشچف ادعا کرد که غرب را دفن خواهد کرد؛ اما این اتفاق نیفتاد. همه ما باید از لاوروف تشکر کنیم که این میراث ننگین را به ما یادآوری کرد. نوستالژی‌ای که او در آلاسکا به نمایش گذاشت، تهدیدی برای بسیاری، از جمله روس‌های عادی، است.

source

توسط ecokhabari.ir