شناسه خبر : 114861
پرینتخانه » اجتماعی, مطالب روزنامه
تاریخ انتشار : 08 مرداد 1404 – 9:30 |
مسئله زایندهرود به یک چالش ملی تبدیل شده است

این که بستر زایندهرود، خشک و ترکخورده است، تماما تقصیر آسمان و تغییرات اقلیمی نیست، اگرچه این شریان حیاتی فلات مرکزی ایران از كاهش بارندگی در سالهای اخير نیز زخم خورده اما زخم کاری متوجه ناکارآمدی مدیریت منابع آب، تصمیمگیریهای غلط و غیرعلمی و اتخاذ سیاستهای مقطعی و کوتاهمدت است.
تا چندی پیش، بحران زایندهرود در ادبیات رسمی مسئولان، تنها بهعنوان مسئلهای محلی یا محیطزیستی مطرح بود. اکنون اما از آن تحت عنوان چالشی ملی یاد میشود؛ چراکه اكوسيستم منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد و تخریب زیستبومها و تهدید زیرساختها، زایندهرود را به پروندهای چندبعدی و پیچیده بدل خواهد کرد و چنانچه حکمرانی ناکارآمد آب، در کنار تدابیر مقطعی بدون توجه به پیامدهای زیستی، اقتصادی و اجتماعی ادامه داشته باشد، آسیبهای این مسئله، بسیار هولناک و چهبسا بازگشتناپذیر خواهد بود، آنهم در شرایطی که خبرهای خوبی از ذخیره سد زايندهرود به گوش نمیرسد.
مدير بهرهبرداری و نگهداری از تأسیسات سد و نيروگاههای زايندهرود، طی روزهای گذشته اعلام كرده: «ذخيره سد زايندهرود تا پايان تیرماه ۱۴۰۴ به ۳۱۳ ميليون مترمكعب رسيده و اين رقم نهتنها نسبت به مدت
مشابه سال قبل (۴۵۸ ميليون مترمكعب) بلكه نسبت به ميانگين بلندمدت (۹۰۱ ميليون مترمكعب) كاهش چشمگير ۶۵درصدی را نشان میدهد. اگر اين اعداد را بهمثابه علائم حياتی يك بيمار بدانيم، زايندهرود امروز در وضعيت بحرانی قرار دارد.»
موسوی نايينی همچنين گفته است: «ورودی آب به سد اكنون تنها ۱۶ مترمكعب بر ثانيه است؛ درحالیکه خروجی آن، با احتساب تبخير، به ۳۱ مترمكعب بر ثانيه میرسد. به زبان ساده، ما دو برابر آنچه دريافت میكنيم، مصرف میكنيم. اين الگوی ناپايدار در مديريت منابع آب، موجب میشود هرروز اندكی از ذخيره سد كاسته شود. در چنين شرايطی، آيندهای بدون آب برای ميليونها نفر ساكن در استانهای اصفهان، چهارمحال و بختياری، يزد و ساير مناطق پاييندست، بيش از هر زمان ديگری ملموس شده است.»
خشکی زایندهرود و مدیریت غلط
اگرچه در یک دهه اخیر، خشک شدن رودخانه زایندهرود بارها تکرار شده است اما این رود برای نخستین بار در سال ۱۳۷۹ خشکید. بهار مقدم، فعال محیطزیست دراینباره مینویسد: «در آن دوره، جریان آب رودخانه برای نخستین بار بهطور کامل قطع و مردم اصفهان با بستر خشک این رودخانه مواجه شدند. این اتفاق نهتنها نمادی از کاهش منابع آبی در منطقه بود، بلکه آغازگر دورهای از مشکلات زیستمحیطی، اجتماعی و اقتصادی برای این منطقه محسوب میشود. خشکی رودخانه بهمرور به یک بحران پایدار تبدیل شد و در سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸ دوباره تکرار شد. هر بار که بستر رودخانه خشک میشد، کشاورزان شرق اصفهان که برای آبیاری مزارع خود به این رودخانه وابسته بودند، با مشکلات معیشتی جدی مواجه میشدند. این وضعیت بهتدریج نارضایتیهایی را
به دنبال داشت. باگذشت زمان، این بحران در دهه ۱۳۹۰ به یک وضعیت مزمن تبدیل و رودخانه برای بخش قابلتوجهی از سال خشک میماند. در بسیاری از مواقع، تنها در زمان بارندگیهای فراوان یا با مدیریتهای مقطعی، آب بهطور موقت به بستر رودخانه بازمیگشت.»
به باور کارشناسان و فعالان محیطزیست خشکی زایندهرود از علل و عوامل مختلفی ناشی میشود. ازجمله طرح انتقال آب زایندهرود به استان یزد که برخی کشاورزان اصفهانی، انتقال آب را دلیل خشک شدن زایندهرود میدانند، اما کارشناسان دلایل دیگری را هم در اتفاقی که برای زایندهرود رخ داده، دخیل میدانند که بخشی از آن عوامل طبیعی است و بخشی هم به عوامل انسانی و مدیریت اشتباه منابع آب بازمیگردد.اگرچه سهم تغییرات اقلیمی و خشکسالیهای پیدرپی سالهای اخیر در بالادست رودخانه را نمیتوان منکر شد، اما استقرار صنایع بزرگ در مسیر انتقال آب و برداشت بیرویه آب نیز ازجمله دلایل انسانی خشک شدن آب زایندهرود به شمار میروند.
محمد درویش، پژوهشگر و فعال محیطزیست، در سال ۱۳۹۰ در یادداشتی در روزنامه شرق به دلایل خشک شدن زایندهرود پرداخت و نوشت: «آنچه که در دیار زندهرود رخ داده و سبب شده تا با مرگ گاوخونی، زمزمههای عقبنشینی حیات در شرق اصفهان از همیشه پرطنینتر شنیده شود، فقط به دلیل خشکسالی یا تغییرات آبوهوایی نبوده است. وقتیکه ما برای تأسیس بزرگترین و پرمصرفترین صنایع (فولاد و آهن) در این استان مجوز میدهیم، صنایعی که بهتنهایی حدود ۳۶۰ میلیون مترمکعب از آب زایندهرود (نزدیک به نیمی از کل حجم سالانه این رودخانه) را در خود میبلعند و وقتیکه بهجای افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی و کاهش ضایعات این بخش دریکی از قطبهای علمی کشور، عملا در اندیشه افزایش آمار تولید به هر بهایی هستیم و در برابر افزایش سطوح زیر کشت متوقف ماندهایم، معلوم است که باید چنین تنشهای اقتصادی و اجتماعی بزرگی را هم در پیش داشته باشیم.»
به باور کارشناسان محیطزیست آنچه همه این اتفاقات را رقم میزند، حاصل مدیریت اشتباه و توسعه ناپایدار است که وضعیت کنونی را پدید آورده. بهار مقدم، فعال محیطزیست منتقد توسعه ناپایدار است و در تشریح اصلیترین دلایل خشک شدن زایندهرود، به حفر چاههای زیرزمینی، برداشتهای بیرویه و انتقال آب به مناطق دیگر اشاره دارد: «پروژههای انتقال آب که برای تأمین نیازهای مناطق کمآب مانند استان یزد و چهارمحال و بختیاری طراحی شدهاند، فشار بسیاری بر منابع آبی زایندهرود وارد کردهاند. این پروژهها بهویژه در دهههای اخیر، به دلیل افزایش جمعیت و توسعه شهرنشینی در مناطق مقصد، شدت یافتهاند. درنتیجه بخش زیادی از آب رودخانه قبل از رسیدن به تالاب گاوخونی برداشت میشود. علاوه بر این برداشتهای غیرمجاز کشاورزان و صنایع در مسیر رودخانه نیز به کاهش چشمگیر حجم آب رودخانه منجر شده است. گسترش بیرویه فعالیتهای کشاورزی و صنعتی، بدون توجه به ظرفیت آبی منطقه،
یکی دیگر از عوامل خشک شدن زایندهرود است. کشت محصولات پرمصرف آبی مانند برنج و هندوانه در مناطق اطراف اصفهان، فشار زیادی بر منابع آب زیرزمینی وارد کرده است. علاوه بر کشاورزی، توسعه صنایع سنگین و آببر در اصفهان، مانند صنایع فولاد و پتروشیمی، سهم عمدهای در مصرف منابع آبی دارد.»
کجفهمی مفهوم توسعه
در همین راستا فهیمه خواجوییراد از دیگر فعالان محیطزیست در مجله صنوبر مینویسد: «براساس یک تصمیم نابخردانه مجتمع فولاد ملی ایران از بندرعباس به اصفهان منتقل و ظرفیت تولیدش از ۵۰۰هزار تن به ۵/۲ میلیون تن تغییر کرد و در واقع ۵ برابر شد. از سر این تصمیم زایندهرود و گاوخونی خشک شد و اکنون هر مقدار آب انتقال میدهیم دیگر جوابگو نیست و متأسفانه اگر مسئول مجتمع فولاد را مورد خطاب قرار دهیم و بپرسیم که
بر چه اساسی مجتمع فولاد را به منطقهای کشاورزی-عشایری متراکم و بافاصله از دریا انتقال دادید و ظرفیت آن را پنج برابر کردید، مطمئناً پاسخی دریافت نخواهیم کرد و حتی ممکن است فرد مسئول را هم پیدا نکنیم.»
او با انتقاد از توسعه ناپایدار تأکید میکند: «نگاه غالب به توسعه را باید در این باور مسئولان جستوجو کرد که «مردم نمیفهمند و فقط ما مسئولان هستیم که میدانیم چه باید کرد!» این نگاه ناگزیر است که هیچ اطلاعاتی را منتشر نکند، چون در واقعیت هیچچیز پیچیدهای وجود ندارد که مردم متوجه آن نشوند. در طول زمان این نگاه منجر به کجفهمی مفهوم توسعه و مواجهه با یک مفهوم شترگاوپلنگی شد و از آنجایی که به منبع بادآوردهای از ثروت نفتی متصل بودیم، پایانی بر این نگرش وجود نداشت. به بیانی دیگر، این نگاه، توسعه را معادل ساختوساز میداند و مصداق واضح این تلقی از توسعه را میتوان با جمله یکی از مسئولان عالیمقام در کشور درک کرد که: «به ما نگویید آب نیست، به ما بگویید آب را با چه قیمتی میتوان آورد؟» بهواسطه این دیدگاه و تفکر، نگاه به توسعه، نگاهی سازهای با تأکید بر اینکه ما میتوانیم کارهای بزرگ انجام بدهیم شکل گرفت. ما میتوانیم بزرگترین سد، طولانیترین مسیر انتقال آب، عمیقترین تونلها و کلی «ترینِ» دیگر بسازیم و آنقدر آنها را بزرگ جلوه دهیم تا جاییکه نمایندگان مجلس نیز از این پروژههای دهانپُرکن استفاده ابزاری میکنند و حتی اگر به خطرات آنها آگاه باشند، برای اجرای آنها فشار میآورند.»
به باور این فعال محیطزیست، «این نگاه سازهای به توسعه در دمدستیترین نوع خروجیها و بروشورهای سالانه وزارت نیرو نیز روشن است. نمیتوان صفحهای را پیدا کرد که به فرهنگسازی در مصرف اشاره کرده باشد یا سراغ مدیریت مصرف و تقاضا رفته باشد. نگرشی عرضهمحور بر کلیت ماجرا غالب است که هرکجا تقاضایی وجود داشته فارغ از میزان بهرهوری، عرضه صورت گرفته و صفحات مملو از تصاویر افتتاحیهها و ربان بریدنهاست. اکنون اما خوشبختانه بهناچار در مسیر دیگری از توسعه مجبور به حرکت شدهایم، چون در وهله اول آبی نداریم که دیگر بتوان سد ساخت و در وهله دوم چندان منابع مالیای برای اجرای سدها و مسیرهای انتقال آب موجود نیست. درواقع حالا به یک نقطه استیصال رسیدهایم که بهدرستی یک مزیت برای کشور ما بهحساب میآید. اما همچنان جای نگرانی باقیست و باید آگاهانهتر تصمیمات را رصد کرد.»
یوسف فرهادی، فعال محیطزیست نیز همنظر با دیگر کارشناسان و فعالان این بخش، ریشههای بحران زایندهرود را در میان ورود منابع آبی جدید جستوجو میکند. منابعی که بهجای رفع مشکل، محرک و مشوقی برای گسترش کشاورزی سنتی و استقرار صنایع سنگین آببر و پالایشگاهها بوده است؛ صنایعی که سنخیتی با اقلیم منطقه و ظرفیت اکولوژیکی آن نداشتند. اقداماتی که به تعبیر یوسف فرهادی، ناسازگار با محیطزیست بوده و دستاندرکاران و مجریانش به عواقب آن بیتوجه بودهاند و در سایه این بیتوجهی، شبکهای گسترده از مشاوران و پیمانکاران، پروژههای سدسازی، انتقال آب میانحوضهای و آبشیرینکنها را، تحمیل کردند، همزمان برداشتهای روبه فزون در بالادست و انتقال دادن آب به دیگر مناطق، در کنار کاهش بارندگی و از دست رفتن منابع در سرچشمه، فشاری دوچندان را بر زایندهرود وارد کرد.
چگونگی نجات زایندهرود
فعالان محیطزیست میگویند، نجات زایندهرود و خروج از بحران آب در فلات مرکزی، نیازمند تغییر نگاه حکمرانی و مجموعهای از اصلاحات عمیق، تدریجی و چندسطحی است: «در نخستین گام، بازنگری در نظام تخصیص منابع آب، با رعایت دقیق حقآبههای تاریخی و محیطزیست ضروری است. در گام دوم جایگزینی مصرف آب در صنایع با پساب تصفیهشده، بهویژه در مناطق بحرانی حائز اهمیت است. در گام سوم، مهار سیلابها با استفاده از روشهای سازگار با محیطزیست شامل: آبخوانداری، آبخیزداری و تغذیه مصنوعی آبخوانها و در گام چهارم، اصلاح الگوی کشت همراه با توسعه و بهکارگیری فناوریهای نوین آبیاری و سپس بازچرخانی و استفاده مجدد از فاضلاب و پساب شهرها و صنایع در کشاورزی مهم است. در گامهای بعدی، ایجاد محیط گفتوگوی شفاف بین استانها برای حل اختلافات آبی و اخذ سیاست مشترک آبی و مشارکت دادن جوامع محلی و ذینفعان در تصمیمسازیها و تقویت دیپلماسی آب در سطح ملی سهم اثرگذاری در احیای زایندهرود خواهند داشت.»(۱)
بارگذاریهای متعدد پیامد توهم پرآبی بوده است
پیشتر مسعود امیرزاده، کارشناس محیطزیست با تشریح علل کمآبی اصفهان و راهحل بهبود این وضعیت به «رسالت» گفته بود: «طبق اصول توسعه پایدار باید متناسب با حجم و ظرفیت بستر آبی، بارگذاری کرد و بیتردید بارگذاریهای متعدد پیامد توهم پرآبی بوده است. به این مفهوم که ما از سرشاخههای کارون به زایندهرود اضافه کردیم، به امید اینکه مشکل حل شود، اما نهتنها حل نشده، بلکه رودخانه و حوضه آبریز تشنهتر شده است. بنابراین در طول سالیان گذشته این سامانه طبیعی را به یک مسئله اجتماعی بسیار پیچیده و درهم تنیده تبدیل کردهایم. در گذشته اینرودخانه شرایط طبیعی داشته و از قدیم مردم براساس دانش بومی خود و سامانههای اجتماعی ساده، سعی میکردند در بهرهبرداری از رودخانه منازعات را رفع کنند، اما بهمرور با مداخلات بسیار گسترده و نابه جا و بدون مطالعه، همراه با سوءنیتهای سودجویانه و سهمخواهی بیشتر، آن را به یک مسئله پیچیده تبدیل کردیم. در حال حاضر یافتن راهحلی برای این مسئله پیچیده کار سادهای نیست. بااینحال باید اولازهمه سهم حقآبه تالاب گاوخونی را اختصاص دهیم. طبیعت تکالیفی را برای ما مشخص کرده، اما در طول زمان به این تکالیف نهتنها در حوضه آبریز زایندهرود که در هیچ نقطهای متعهد نبودهایم. درحالیکه جریان آب در تالاب گاوخونی، نشاندهنده سلامت رفتار ما نسبت به رودخانه و پسازآن سلامت رفتار ما نسبت به طبیعت است. رودخانه نخستین حقآبه بر است و وقتی رودخانه را از حقآبه خودش محروم کنید، مسلم است که چرخه آب را دچار مشکل کردهاید و وقتی آب پایاب و انتهای حوضه را قطع کنید، تالاب و دشتها را دچار مشکل کردهاید. بنابراین اگر مصارف را با میزان آب رودخانه به گونهای تنظیم کنید که به پایاب یعنی رودخانه گاوخونی برسد، دچار سلامت رفتار شدهاید و این مسئله بهتدریج سلامت طبیعت را به ارمغان میآورد.»
عباس محمدی، فعال محیطزیست نیز با انتقاد از مدیریت ناکارآمد منابع آب زایندهرود در سالهای اخیر و تأثیر شدید آن بر تنش زیستمحیطی تأکید میکند: «دو حوضه مصرفی آب زایندهرود مثل سایر حوضههای آبی استان در سالهای اخیر به دلیل سوءمدیریت، بخش اعظم منابع را در خود بلعیده است. متأسفانه صنایع فولاد و کشاورزی آب بر در استانهای اصفهان و یزد به خاطر عدم دوراندیشی مدیران گسترش یافته است. با مصرف بخش بزرگ منابع زایندهرود در این دو راه، منطقه اکولوژیک تالاب گاوخونی با تنش بالایی روبهرو شده است. در کنار تنش اکولوژیک، خشکی زایندهرود، جاذبه توریستی استان را با چالش روبهرو کرده است.» از دید این کارشناس محیطزیست: «بخش مهم جاذبه توریستی و هویت شهر اصفهان از زایندهرود است. با خشک شدن آن در سالهای اخیر، صنعت توریسم این استان هم با مشکل جدی روبهرو شده است. بنابراین ما با یک کلاف سردرگمی روبهرو هستیم که بخش عمده آن را تصمیمات غیر کارشناسی مدیران در مورد انتقال آب و البته خشکسالی رقم زده است.»
پینوشت:
۱- راهکارهایی که از سوی روزبه اسکندری، کارشناس محیطزیست در «رسانهها» منتشر شده است.
|
به اشتراک بگذارید
زایندهرود دیگر زاینده نیست
source