نسل Z، نسلی است که نه تنها با اینترنت زاده شده بلکه در دل الگوریتمها بزرگ شده، کودکانی که با صفحههای لمسی آرام گرفتهاند و نوجوانانی که هویتشان را در اکانتها، ترندها و منشنهای بیپایان جستوجو میکنند، در ایران اما این نسل تازه در کوچهپسکوچههای شهرهای بزرگ و روستاهای بیصدا، پرسشی بنیادین مطرح میکند: «چرا باید ما ادامه دهنده نسلی باشیم که همیشه فقط تحمل کرده؟» نسل Z دیگر نمیخواهد فقط به تماشای گذشته بنشیند، او بازیگر اصلی اکنون است با آرزوهایی که اغلب نه توسط رویا بلکه از دل ناکامی و خشم شکل گرفتهاند.
این نسل خواستار تغییر است اما نه لزوماً با شعارهای تکراری بلکه با زیست متفاوت، آنها به دنبال زندگی با کیفیتاند، نه زندهماندن در کیفیت پایین. زیست دیجیتالشان امتداد زیست حقیقی آنهاست وقتی یک جوان ۱۸ ساله در استوریاش درباره معضلات اقتصادی، اجتماعی یا حتی مسائل زیستمحیطی صحبت میکند آن را نه برای ژست روشنفکری، بلکه برای زنده نگه داشتن شعور اجتماعیاش میگوید و این شعور، اتفاقاً ترسناکترین وجه نسل Z برای سیاستگذاران سنتی است چرا که خاموش کردن فریاد در خیابان، سالهاست تمرین شده اما خاموش کردن صدایی که در الگوریتم پخش میشود، هنوز هم در هیچ آییننامهای نسخهاش پیدا نشده.
نسل Z چه میخواهد؟ پاسخ سادهاش میشود «احترام» اما نه احترام به سبک نسلهای قبل که با سکوت و اطاعت همراه بود بلکه احترامی که همسطح درک او از جهان باشد احترامی که در آن، تفاوتها پذیرفته و حقوقها به رسمیت شناخته شود، نسل Z در ایران به چشم خود تحقیر سیستماتیک را دیده از دیوارهای ممنوعیت عبور کرده و با هزار ترفند، خودش را به صدایی در فضای عمومی تبدیل کرده اگر این نسل در مدرسه با نظام آموزشی ناکارآمد مواجه شده در گوشی هوشمندش دانشگاهی موازی ساخته اگر در رسانه ملی به رسمیت شناخته نشده در رسانه مستقل مجازی برای خودش قلمرو زده اگر در مناسبتهای سیاسی بیهویت شمرده شده در شبکههای اجتماعی، هویت تازهای ساخته با ایموجی با میم با صدای خودش.
نسل Z اهل مبارزه است، اما نه آن مبارزهای که با مشت و شعار اندازهگیری شود بلکه مبارزهای که با بیتوجهی با نافرمانی اجتماعیِ نرم با انتخاب نکردن با نگاه نکردن با مهاجرت عاطفی شکل میگیرد. جوانی که ترجیح میدهد در فریلنسر بودن در یک سایت خارجی، زندگی کند تا کارمندی در سازمانی با چارتهای پوسیده در واقع در حال نقد سازوکار قدرت است با صدا و انتخابش دارد چیزی را فریاد میزند که در هیچ تریبونی شنیده نشده: «من دیگر بازی نمیکنم، چون قواعد شما دیگر برای من قابل فهم نیست.»
اما ریشه این گسست کجاست؟ مسئولانی که هنوز در دهه ۶۰ گیر کردهاند با نسلی مواجهاند که در سال ۲۰۲۵، با ابزارهای نسل بعدی، نسبت به واقعیت واکنش نشان میدهد. وقتی فریاد نسل Z را نمیشنوند، نباید تعجب کنند که جوان در جشنوارهی داخلی شرکت نمیکند، برنامهی تلویزیونی نگاه نمیکند این نسل، بین اعتماد و اطاعت، تفاوت قائل است و وقتی هیچکدام را در ساختارهای رسمی نمیبیند، خودش ساختار تازه میسازد.
باید پذیرفت نسل Z، نسل بیتفاوت نیست بلکه تفاوت را از دل بیاعتمادی به دست آورده، در ایران جوان نسل Z با بحرانهای اقتصادی، سیاسی، زیستمحیطی، مهاجرت، سانسور، ناکارآمدی و بیتوجهی نهادها مواجه شده اما برخلاف انتظار، نه کنج خانه پناه گرفته نه تماماً کوچ کرده بلکه در مرز میان ماندن و نماندن، ساختن را انتخاب کرده. ساختن جهانی متفاوت، ساختن خودی نو، ساختن هویتی که هرچقدر هم با خط قرمز هممرز باشد، باز هم زنده است.
در تحلیل نهایی باید گفت نسل Z نمیخواهد فقط «بماند» او میخواهد «بماند و معنا داشته باشد» نه با نسخههای تکراری و کلیشهای بلکه با زیست آزاد با حق انتخاب با احترام متقابل، این نسل نه ایدئولوژیک است نه بیهویت بلکه هویتش را از واقعیتی که دیده، شنیده و فهمیده ساخته از این رو، دیگر نمیتوان با شعارهای دستمالیشده، قلبش را به دست آورد بلکه باید با تغییر واقعی با شنیدن بیقید و شرط با مشارکت واقعی به او احترام گذاشت.
source