مؤلفههای فرهنگی، اقتصادی و سیاستی به تأخیر افتادن ازدواج بررسی شد
مطابق دادههای مرکز آمار، تعداد ازدواجهای رسمی در سال ۹۱ از ۸۲۹ هزار ازدواج، به ۴۸۱ هزار ازدواج در سال ۱۴۰۲ کاهش پیداکرده و آمارهای بهدستآمده از سرشماریهای مختلف مرکز آمار ایران و سازمان ثبتاحوال، نشان میدهد که میانگین سن در اولین ازدواج نسبت به ۵۵ سال گذشته، به تفکیک برای مردان حدود ۳/۵ سال و برای زنان ۵/۵ سال افزایشیافته است.
بسیاری از کارشناسان در بررسی این مسئله، اقتصاد را مهمترین عامل میدانند. اما آیا افزایش سن ازدواج تنها دلایل اقتصادی دارد، یا باید ریشههای آن را در بخشهای دیگری جست؟ در پاسخ به این پرسش، میتوان به نتایج برخی از مطالعات استناد کرد. براین اساس؛ «هراس ناشی از تجربه ناموفق دیگران در ازدواج باعث شده تا برخی زندگی مشترک در زمان حاضر را یک امر پرخطر بدانند و ازدواج را بهمثابه فروپاشی زندگی عادی خود تلقی کنند و یا تشکیل خانواده را بهعنوان یک هدف فرعی قلمداد کرده و یک امر شخصی تعریف کنند. با این وصف، گرایش به ازدواج در یک محدوده سنی برای آنها ارزش عملکردی خود را از دست میدهد و تصمیم به ازدواج تابع تحقق یک یا چند هدف دیگر میشود. گاهی نیز باوجود فراهم بودن مقدمات اولیه ازدواج، برخی افراد شرایطی که در آن قرارگرفتهاند را در تضاد با آرمانها و ایدهآلهای مقبول خود برای زندگی زناشویی در نظر میگیرند. ازنظر این افراد، ازدواج تنها به تواناییهای اولیه محدود نمیشود و مشروط به آیندهنگریهایی نیز هست که نهتنها ازنظر اقتصادی بلکه با شرایط مناسب روانی، اجتماعی و فرهنگی افراد لزوما همراه است.» (پژوهش ایرنا- مطالعه جامعهشناختی زمینهها و پیامدهای تأخیر سن ازدواج)
سیاستهای نادرست، سدی در مسیر ازدواج است
افسر افشارنادری، جامعهشناس نیز در گفتوگویی براین مهم صحه میگذارد که به افزایش سن ازدواج هم، مانند دیگر پدیدههای اجتماعی نباید تکبعدی نگاه کرد و باید مجموعهای از علل را در کاهش سن ازدواج و میل به تجرد در نظر گرفت. عللی که این استاد دانشگاه آن را هم ساختاری میداند و هم غیرساختاری و میگوید اگرچه علل ساختاری خارج از اراده ما بوده و نمیشد آن را کنترل کرد اما کنترل علل غیرساختاری امر محالی نبوده و میشد با سیاستگذاریهای درست و تدوین استراتژیهای صحیح این علل را مدیریت کرد. کاری که انجامنشده است.
او با انتقاد از سیاستگذاریهای اشتباه دستگاهها میگوید درحالیکه همه نهادها و دستگاهها مدام اعلام میکنند سیاست ما افزایش ازدواج و کاهش سن ازدواج است، اما سیاستهایی که اتخاذ میکنند، خلاف این است. او میگوید: «برای مثال زمانی که دانشگاه آزاد در ایران شروع به فعالیت کرد، در شهرها و شهرستانهای بسیار دورهم این دانشگاه شعبی ایجاد کرد. نتیجه این فعالیت این بود که فرزندان از خانواده جدا شدند و به شهرستانهای مختلف رفتند. در آنجا صاحب خانه و زندگی مجردی شدند. این زندگیها افراد را تبدیل به افراد مجرد کرد. این افراد وقتی به شهر خود بازگشتند، دیگر مایل نبودند که با خانواده خود زندگی کنند، بنابراین به زندگی تنها و خارج از محیط خانواده علاقهمند شدند. این امر سبب شد افراد دیگر تن به ازدواج ندهند و خواهناخواه سن ازدواج بالا رفت. از طرفی ما ازدواج را از نهاد خانواده جدا کردیم. خانواده به ازدواج نگاه والایی داشت.
نگاه این بود که فرزندان باید خانواده تشکیل بدهند و خوشبخت بشوند و برای همین منظور خانوادهها در امر ازدواج فرزندان خود دخالت میکردند. اما ازدواج از کانون خانواده خارج شد. این در حالی است که اگر مسائل فرهنگی در ازدواج رعایت میشد، بسیاری از مشکلاتی که در ازدواج وجود دارد، پیش نمیآمد. ما ابزارها را اشتباه تعریف کردیم و نگاه مادی به ازدواج داریم. این سیاستگذاریهای اشتباه، نگاه به ازدواج را در جامعه تقلیل داد. درحالیکه نگاه به ازدواج در جامعه ما نگاهی والا بود. نگاه به یکعمر زندگی در کنار هم بود، نگاه به خوشبختی و تشکیل یک خانواده واقعی بود. اما سیاستهای غلط، نگاه به ازدواج را پست کرد. ما با سیاستگذاریهای غلطمان همه آن چیزهایی را که میشد در ازدواج مقدس باشد، تقلیل دادیم. بعد به افراد میگوییم ازدواج کن چون جامعه این را از تو میخواهد. درگذشته فرد به دلیل خواسته جامعه ازدواج نمیکرد. افراد ازدواج میکردند که خوشبخت باشند.»
زندگی راحت را تبلیغ میکنید، اما میخواهید افراد ساده ازدواج کنند؟
این جامعهشناس میپرسد، چرا درگذشته افراد با مشکلات اقتصادی حاضر بودند که تن به ازدواج بدهند و زندگی خود را با حداقلهای ممکن آغاز کنند اما حالا حاضر نیستند؟ چرا قبلا جوانان حاضر بودند در یک اتاق کوچک با حداقل امکانات و داشتهها در کنار پدر و مادر خود، زندگی مشترک را شروع کنند و کسی هم از مشکلات اقتصادی گله نمیکرد اما اکنون باید همه امکانات و لوازم زندگی مهیا باشد؟ این جامعهشناس اگرچه عوامل اقتصادی را مهم میداند اما میگوید: «امروز شما سیاست یک زندگی مرفه را تبلیغ میکنید اما میخواهید افراد ساده ازدواج کنند و ساده زندگی کنند! خب اینکه ممکن نیست. شما نیازها و خواستههای اقتصادی را ایجاد میکنید، زندگی راحت را تبلیغ میکنید اما میخواهید افراد ساده بگیرند؟ این شیوه سبب ازدواجزدایی در جامعه ما شد. یعنی افراد به این نتیجه رسیدند که باید همه امکانات و لوازم و شرایط لازم را داشته باشند و درنهایت ازدواج کنند. شرایط اقتصادی مؤثر هست اما تبلیغات و رسانهها هم در ایجاد نیازهای بیشتر بیتأثیر نبودند. چون رسانهها مدام نوع خاصی از زندگی را تبلیغ میکنند. نتیجه این میشود جوانی که پراید دارد، ترجیح میدهد اگر پول داشت، بهجای ازدواج، خانه یا ماشین بخرد و شأن اجتماعی خود را بالا ببرد. این سیاستگذاریها سبب میشود ازدواج در اولویتهای چندم افراد قرار بگیرد. اولویتهای اول خانه و ماشین و لوازم است. لذا همه نهادها و دستگاهها مدام اعلام میکنند که سیاستهای ما افزایش ازدواج و کاهش سن ازدواج است اما این شعارها باسیاستهایی که اتخاذ میکنند کاملا مغایرت دارد.»
این جامعهشناس بر این باور است که «سیاستهایی که دولت و نهادهای
تصمیم گیر وضع کردهاند و سیاستگذاریهایی که از طریق تبلیغات، رسانهها، آموزش یا اظهارنظرهای مختلف پایهگذاری میشود، نه بهیکباره بلکه کمکم سبک زندگی افراد را تحت تأثیر قرار میدهد. تبلیغاتی که زندگی مرفه را ترویج میدهد یا برخی سخنان از سوی مدیران یک صنعت، باعث میشود کمکم این سیاستها تبدیل به یکروند شود. سیاستگذاریهای فرهنگی توسط نهادهای خاصی صورت میگیرد و این نهادها بیشتر نهادهای آموزشی هستند. آموزش همدست به دست رسانهها میدهد و وقتی رسانهها یک زندگی مرفه را تبلیغ میکنند، خواهناخواه فردی که چیزی ندارد، فکر میکند باید بهجایی برسد که همه امکانات را داشته باشد. تجملگرایی هم از دیگر علل غیر ساختاری و فرهنگی در کاهش میل به ازدواج است. امروز شأن اجتماعی افراد بر مبنای داشتههای مالی افراد است. یعنی شأن اجتماعی افراد بر این اساس سنجیده میشود که چه دارند و چه ندارند. این مسائل سبب میشود افراد داشتن چیزهای دیگر را به ازدواج ترجیح بدهند. ما مدام شعار ازدواج و تشکیل خانواده سر میدهیم. اما سیاستی برای تحقق این شعار وضع نمیکنیم. یکی از سیاستگذاریها در حوزه ازدواج و افزایش آن این است که ما برای افراد شغل ایجاد کنیم. اما کدام شغل؟ مدام تشویق میکنیم به کارآفرینی. اما آیا دولت از کارآفرینی حمایت میکند؟ از طرفی قرار نیست که همه کارآفرین باشند. جامعه نیازمند شغل است و ایجاد شغل هم مستلزم آن است که چرخ صنعت بچرخد و تولید رونق بگیرد. واحدهای تولیدی ما شرایط خوبی ندارند. دولتها برای ایجاد اشتغال جوانان چه کردهاند؟ تنها شرایطی را فراهم نمودهاند که افراد تحصیل کنند. اما تحصیلی که منجر به اشتغال و کار نشود به چهکاری میآید؟»
الگوهای تشکیل زندگی مشترک، دچار تغییرات عمده شده است
شیرین احمدنیا، جامعهشناس و عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی نیز دراینباره نکاتی را با رسانهها در میان گذاشته است. مطابق نظرگاه او، «نه یک عامل که مجموعهای از عوامل برافزایش سن ازدواج تأثیر گذاشته است. دلایلی که احتمالا بخشی از آن اقتصادی است و بخش مهم دیگری را باید در تغییر الگوی زندگی افراد جستوجو کرد. هر چه جوامع در مسیر توسعهیافتگی پیش میروند، الگوهای تشکیل زندگی خانوادگی و همسرگزینی و فرزندآوری آنها دچار تغییرات عمده میشود. در جوامع کمتر توسعهیافته که فرهنگ سنتی و اقتصاد کشاورزی غلبه داشته یا هنوز غلبه دارد، ما همواره شاهد شکلگیری ازدواج و پیوند زناشویی در سالهای آغاز سن بلوغ دختران و پسران هستیم، چرا که اساسا در این جوامع مرز واضحی میاندوره کودکی و دوره بزرگسالی زندگی افراد وجود ندارد و افراد بلافاصله با رسیدن به سن بلوغ، و طی شعائری، کودکی را پشت سر گذاشته و بهعنوان افرادی بالغ محسوب میشوند که دارای شرایط ازدواج و فرزندآوری هستند. در چنین جوامعی افراد نسل اندر نسل از همین الگوی واحد و از پیشنوشتهشده پیروی میکردند و مسیر زندگی افراد از پیش توسط اجتماع محلی برایشان روشنشده بود. در این شرایط دیگر فردی سؤال نمیکرد که چرا سن ازدواج افراد پایین است و افراد به این سرعت بعد از ازدواج بچهدار میشوند؟ امر متعارف در این جوامع ازدواج و فرزندآوری در سنین پایین بود و کسی هم نظم متعارف را زیر سؤال نمیبرد.»
اما بهتدریج با توسعه اقتصادی اجتماعی جوامع و تغییرات شیوه معیشت و اقتصاد صنعتی و شهرنشینی، عرصهای در زندگی افراد گشوده میشود که با اطلاق مفهوم «جوانی» از دوره کودکی و بزرگسالی متمایز میشود و طی آن دوره، عمدتا از افراد انتظار میرود مقاطع تحصیلی و آموزش رسمی را سپری کنند و جامعه مسئولیت ایفای نقشهای بزرگسالی یعنی ازدواج و اشتغال را بر دوش آنها نمیگذارد. احمدنیا معتقد است: «با تخصصی شدن علوم و پیشرفتهتر شدن دائمی تقسیمکار حرفهای، دوره زمانی که افراد برای تحصیل و کسب مدارج علمی بالاتر مانند تحصیلات تکمیلی یا دکترا و فوق دکترا طی میکنند، مدام افزایش یافت. افراد در جامعه مدرن برای دستیابی به اهداف ایدهآل اجتماعیشان ناگزیر از سپری کردن سالهای طولانی تحصیل و کسب مدارک و مدارج مربوطه هستند. اما این تغییرات تنها ختم به افزایش سالهای تحصیل نبود. کمکم زنان هم وارد عرصههای علمی و اجتماعی شدند. در گذشته، صرفا مردان وارد عرصههای تحصیلی و شغلی میشدند اما با رفع موانع فرهنگی و اجتماعی بهتدریج زنان نیز امکان حضور در عرصههای تحصیلی و فرصتهای نقشآفرینی در سطح جامعه را یافتند. تحصیلات بالاتر و دنبال کردن ایدهآلهای شغلی و کاری سبب شد ایدهآل زندگی زنان با ایدهآلهای مادران و مادربزرگهایشان فاصله زیادی بگیرد. در این زمان دیگر رؤیای دختران ایفای نقشهای سنتی مانند همسرداری و مادری نبود. زنان با طی مدارج علمی رؤیای حضور در جامعه و ایفای نقشهای اجتماعی و شغلی جدید را در سر میپروراندند.رؤیایی که با رؤیای سنتی ازدواج در تناقض بود. همین عامل موجب به تعویق افتادن ایفای نقشهای سنتی یعنی همسری و مادری شد. در جوامع امروزی، خانوادهها کمتر از دهههای قبل در خصوص دستیابی به فرصتهای رشد بین فرزندان مونث و مذکر خود تفاوت قائل میشوند و شاهد این هستیم که در اقصی نقاط ایران، خانوادهها حاضر میشوند دخترانشان به ادامه تحصیل بپردازند ولو اینکه محل تحصیلشان در استانهای دیگر و دور از خانواده باشد. در چنین شرایطی که ادامه تحصیل و اشتغال حتی برای دختران از چنین اهمیتی برخوردار است، شاهد این هستیم که خانوادهها برای ورود دخترانشان به بازار کار و کسب درآمد و استقلال مالی هم حساسیت کمتری نشان میدهند. در نتیجه میپذیرند که ازدواج دخترانشان به دلیل ادامه تحصیل به تعویق بیفتد.»
تغییر نگرش افراد در مورد ازدواج، مهمتر از دلایل اقتصادی
این جامعهشناس تأکید میکند: «این تغییرات درنتیجه تغییر رویکرد در سطح افراد و گروههای اجتماعی پدید آمده است و همه این عوامل سبب شده مسیر زندگی دختران و پسران در چنین جامعهای دستخوش تغییرات مختلف شود. ازدواج و فرزند آوری دیگر اولویت زندگی افراد نیست. افراد میتوانند خودشان با خواسته خود و نه بر اساس عرف جامعه، مسیرهای مختلفی را برای زندگی تعریف کنند. اولویتهایشان را تعیین کنند و بر اساس آنچه خود مصلحت میدانند و به نظرشان راه درست است، عمل کنند. جوامع سنتی گذشته دیگر بههیچعنوان نقشه راه افراد نیست. قطعا در این میان نمیتوان نقش عوامل اقتصادی را در کاهش ازدواجها نادیده گرفت. اقتصاد هم بهعنوان یک عامل مهم نقش کلیدی در انتخاب مسیر زندگی و تصمیمگیریهای افراد دارد. افراد به دلایل اقتصادی ازدواج خود را به تعویق میاندازند و به همان دلایل اقتصادی ترجیح میدهند درزمانی ازدواج کنند که شرایط اقتصادی بهتری دارند. اما نباید این عامل را بر تغییر نگرش افراد در مورد ازدواج ارجحیت داد. تغییر نگرش، تغییر ایدهآلها و تغییر سبک زندگی و حتی شیوه گذران اوقات فراغت بر اموری چون سن تشکیل خانواده و همسرگزینی اثر بسیار میگذارد. درست است که پسران در شرایط عدم تمکن مادی و تحتفشارهای اقتصادی ناگزیر ازدواج خود و مسئولیتپذیری برای تشکیل خانواده را به تعویق میاندازند، اما در شرایطی که امروزه انگیزه ازدواج باهدف فرزندآوری در منظر بسیاری از جوانان کمرنگ شده است، باید به تغییرات اجتماعی و فرهنگی بهعنوان دلیلی برای به تعویق افتادن ازدواج اشاره داشت.»
source