صفحه اقتصاد –
سریال بدل به کارگردانی علی مسعودی می باشد، این سریال با هنرنمایی شهرام قائدی، داریوش سلیمی، ساعد هدایتی، اشکان اشتیاق ، گیتی معینی، فرحناز منافی ظاهر و … در سال ۱۴۰۲ ساخته شده است.
سریال بدل در ماه رمضان هرشب بعد از افطار و اذان مغرب به افق تهران از شبکه سه سیما منتشر می شود، در اینجا لینک دانلود سریال بدل و خلاصه داستان سریال بدل قسمت پانزدهم را خواهید دید.
دانلود سریال بدل قسمت ۱۵ از شبکه سه
https://telewebion.com/episode/۰x۱۱f۷cb۹۸
خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال بدل
قاسم به مادرش زنگ میزنه و میگه دیدی انقدر دست دست کردی که رفتن خواستگاری دختر دکتر و گریه میکنه. سپس میره دم قهوه خانه مظفر و جمال شاگردشو صدا میزنه. او با جمال حرف میزنه و میگه تو میدونستی که دوست دکتر رضا کیوان رفته خواستگاری دختر استاد؟ جمال میگه آره شنیده بودم خدا خوشبختشون کنه خوب که چی؟ قاسم با ناراحتی بهش میگه من تصمیم داشتم که برم خواستگاریش ولی الان داره با یکی دیگه ازدواج میکنه جمال میگه برای دختر زیاد خواستگار میره و میاد ولی تو هم شانس آوردی چون قطعاً دخترشونو به تو نمیدادن! حالا امکان داشت از اونور آقا مکرم هم عصبی بشه و تورو هم اخراج کنه از کار اینجوری از کار هم بیکار میشدی حالا هم من برم سر کارم چون الان آقا مظفر میاد و ببینه که من پای دخل نیستم عصبی میشه و اخراجم میکنه.
بعد از رفتنش قاسم که از حرفاش ریخته به هم بهش میگه عجب آدمی هستی تو! و با کلافگی از اونجا میره. تو مسجد کیوان و رضا در حال حرف زدن با حاج آقا هستند که رضا میخواد نذریو دوباره بندازه گردن کیوان که وقتی او با برنامه سینما رفتن با خواهرش تهدیدش میکنه حرفشو پس میگیره و به حاج آقا میگه تو مشهد آقا رضا یه نذری کرد که من تو مسجد خودمون کفش نمازگزاران دستمال بکشم و تمیز کنم آنها خوشحال میشن و کربلایی همونجا کفششو در میاره و میگه بیا از کفش من شروع کن رضا میگه نه من باید انجام بدم، حاج آقا میگه هرکی که نذر کنه خودش باید انجام بده پس دلیل نداره شما انجام بدین خود دکتر کیوان باید انجام بده. بعد از رفتن آنها رضا به کیوان میگه من تمام تلاشمو کردم که خودم انجام بدم اما نشد همه داخل مسجد هستند و کیوان رو صندلی دم در نشسته و کفش همه را تمیز میکنه و واکس میزنه بعد از چند دقیقه عیوض یهو به اونجا میاد که کیوان با دیدنش شوکه میشه و بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟
عیوض بهش میگه واست شله آوردم و به داخل میره کیوان شوکه شده و به داخل میره. کیوان کنار رضا میشینه و بهش میگه گاومون زایید رضا بهش میگه باز چی شده؟ کیوان میگه عیوض اومده اینجا رضا ازش میپرسه عیوض کیه دیگه؟ کیوان بهش میگه همون نجاره توی مشهد او جا میخوره و برمیگرده که با دیدنش شوکه میشه و بهش میگه این اینجا چیکار داره؟! بعد از خواندن نماز آنها با عیوض به پارکی میرن و اونجا باهاش صحبت میکنند و میگن که تو اینجا چیکار داری؟ واسه چی اومدی؟ او فقط میگه اومدم واستون شله بیارم کیوان بهش میگه شله رو ول کن چی میخوای! واسه چی اومدی؟ عیوض بهش میگه فقط میخوام از این شله بخورین کیوان عصبی میشه و شله را از جلوش برمیداره و میگه رک و راست بگو چی میخوای؟ رضا بهش میگه مشخصه دیگه حتماً سهم میخواد!
عیوض تایید میکنه و میگه دوستت باهوشه ها سپس با همدیگه صحبت میکنند و او میگه ۵۰-۵۰ کیوان میگه چه جوری حساب کردی ما سه نفریم چه جوری شد ۵۰-۵۰؟ باید بشه هر کدوم ۳۳ درصد! اما عیوض میگه نه ۵۰ من ۵۰ شما دوتا من هم میخوام درو بسازم هم باید به پلیس نگم این خودش دو سهم میشه! آنها قبول نمیکنند و کیوان با رضا از اونجا میرن. آنها با هم صحبت میکنند که باید چیکار کنند. وقتی به مسجد میرسند کربلایی دعواشون میکنه و میگه شما قرار بود یک ساعته برین بیاین وقتی کار هست میرین وقتی کار تموم میشه میاین این چه نذریه؟! کیوان میگه ما نذمون از اول ماه رمضون بود حاج آقا به کربلایی میگه من برای جفتشون تا آخر ماه رمضون برنامه دارم خیالت راحت سپس بهشون میگه یه سری مواد غذایی هست که باید برای نیازمندها ببرین پخش کنین آنها مواد غذایی را پشت یک نیسان بار میزنند و طبق یک لیست راه میافتند.
کیوان وقتی میفهمه که کلی آدرس هست که باید برن از راننده میخواد تا بزنه کنار و به رضا میگه تو میری اینارو انجام میدی منم میرم یه راهی پیدا کنم برای عیوض ببینیم چیکار کنیم و از اونجا میره. مکرم وقتی به طب الشفا برمیگرده با قاسم حرف میزنه که میبینه اون اصلاً تو باغ نیست و متوجه اومدنش هم حتی نشده! مکرم صداش میزنه و میگه چیه؟ چه خبره؟ تو باغ نیستی! باز چیکار کردی؟ قاسم میگه نه چیز خاصی نشده فقط یکم ذهنم درگیر بود متوجه اومدنتون نشدم سپس یه نفر به اونجا میاد و از قاسم پیش مکرم گلگی میکنه که در نبودش چیزی که خواسته بودو بهش نداده بود مکرم اسامی عرقیجاتو میخونه و به قاسم میگه که چرا ندادی بهش؟ قاسم میگه دست خطش بد بود نتونستم بخونم بعد یه مورد ترکیبی هم داشت که خودتون باید میساختینش و من بلد نبودم و اینجوری خودشو تبرئه میکنه.
کیوان به رضا زنگ میزنه و میگه یه راهی پیدا کردم که از دستش خلاص بشیم بیا به آدرسی که میفرستم. آنها تو یه کافه رستوران با هم قرار گذاشتن که رضا میگه نقشه چیه؟ کیوان میگه میخوام با درصدی که گفت موافقت کنیم رضا بهش میگه فکری که کردی این بود؟! همون موقع عیوض به اونجا میاد و بهش میگن که موافقت کردن سپس بهشون میگه از اونجایی که جایی ندارم بمونم باید خونه یکدوم از شما دو نفر بیام شبو بگذرونم بعدشم میافتین دنبال جا که اونجا شروع کنم به ساختن در. نزدیک مسجد باشه بهتره چون به هوای نماز میرم هی درو نگاه میکنم میام اونجوری عین خودش می سازم واستون….
source