صفحه اقتصاد –

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعه‌های تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلم‌نامه درام بهره می‌برد. فیلم‌نامه‌ای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛  هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنی‌صوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).

برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی وحشی

رویا وقتی دست یامان را می‌گیره و می‌بره تو اتاق کناری بهش میگه خوب واسم توضیح بده اینجا چه خبره اون دختر کیه؟ چرا با جسور و آسی اینجا می‌مونین؟ چی شده؟ چرا جواب تلفن‌های منو نمیدی؟ چرا ازت انقدر بی‌خبرم! یامان بهش میگه ببین رویا ما از همدیگه جدا شدیم و دلیل اینکه از من خبر نداری و تلفناتو جواب نمیدم همینه اون دختر هم یکی از دوستای قدیمیمه رویا ازش می‌پرسه که چیزی بینتونه؟ راستشو بگو یامان میگه می‌تونه باشه رویا باهاش دعوا می‌کنه سپس بهش میگه من می‌دونم که هنوز منو دوست داری قطب نما هم هنوز تو گردنت درش نیاوردی! یامان میگه اینو خودت گفتی که حتی اگه از همدیگه جدا شدیم از گردنم در نیارم اگه بخوای می‌تونم بازش کنم رویا میگه نه نمی‌خواد بزار باشه چون می‌دونم بالاخره یه روزی دوباره با این قطب نما منو پیدا می‌کنی.

یامان برای اینکه سوتی نده و بتونه خودشو کنترل کنه که چیزی نگه در اتاق را باز می‌کنه و بهش میگه خیلی خستم می‌خوام بخوابم رویا میگه خوب کاری می‌کنی چون از این به بعد تازه من شروع کردم استراحت کن و میره. فردای آن روز نسلیهان می‌بینه که یامان روی مبل تو سالن خوابیده و بیدارش می‌کنه او ازش می‌خواد تا باری که رو سینه‌اش هست را براش بگه تا کمی سبک بشه یامان بهش میگه یه شعری توی کتاب خوندم که تفسیرش این بود زمانی بارها از روی سینه برداشته می‌شه و احساس سبکی می‌کنیم که مرده باشیم نسلیهان از این حرفش عصبی میشه و میگه این چه حرفیه که می‌زنی؟ و با دلخوری بهش میگه بیاد سر میز صبحانه. سر میز فریده دسته گلی میاره و به نسلیهان میده و میگه این برای شما اومده آلاز و یامان ازش می‌خواد تا دست گلو بهشون بده که ببینن از طرف کیه اما نسلیهان میگه این مال منه همونجوری که شما نمی‌خواین به من چیزی بگین منم می‌خوام چیزی بهتون بگم چاعلا میگه حداقل بگو از طرف کیه!

نسلیهان برگه را می‌خونه و لبخند می‌زنه و میگه هیچی و از اونجا میره. بچه‌ها حسابی کلافه میشن تو بیمارستان ظفر برای سرهان عکسی از دخترش اجه می‌فرسته به معنی تهدید سرهان به ظفر زنگ میزنه که او بهش میگه دفعه بعدی که زنگ زدم اینو بدون که باید جواب بدی سرهان ازش می‌پرسه که این مسخره بازیه چیه تو الان داری منو با دخترم تهدید می‌کنی؟ ظفر میگه با دخترات با پسرت با همسرت با خانوادت تهدیدت می‌کنم. کاری که ازت خواستمو انجام بده هرچه سریع‌تر سرهان بعد از قطع تماس به شدت عصبی میشه و میز را به هم می‌ریزه. شبنم میره پیشش و ازش می‌پرسه که چی شده؟ سرهان ماجرارو واسش تعریف می‌کنه و میگه تو بد مخمصه ای گیر افتادم سپس ازش می‌خواد تا با نسلیهان صحبت کنه که از اون مرد فاصله بگیره و بهش نزدیک نشه چون آدم خطرناکیه تو دوستشی شاید حرف تو رو گوش کنه شبنم با لبخند از اینجا میره.

آلاز تو اتاق به یامان میگه به لیلا زنگ بزن و باهاش قرار بزار او قبول می‌کنه زنگ می‌زنه و باهاش تو کافه تولگا قرار می‌ذاره یامان به آلاز میگه اونجا خیلی سختمه رویا هم هست نمی‌تونم کاری کنم آلاز بهش میگه فعلاً مهم جلب اعتماده لیلا و پدرشه ماجرا وقتی تموم شد همه چیزو برای رویا تعریف می‌کنیم و برمی‌گرده به تنظیمات کارخانه نگران نباش. مژده رفته پیش دکتر او بعد از معاینه کردنش بهش میگه به خاطر اون ضربه‌ای که بعد از افتادنتون از بالای پله‌ها به پایین وضعیت بچه کمی حیاتی شده بود متاسفم بابت از دست دادنش اما کاملاً حالتون خوبه می‌تونین با مولتی ویتامین‌هایی که براتون می‌نویسم به زندگیتون ادامه بدین فقط بهتره امروزو استراحت کنین مژده گریه می‌کنه و وقتی از اتاق بیرون میاد شبنم با دیدنش ازش می‌پرسه چی شده او از ناراحتی بغلش می‌کنه و بهش میگه که بچه‌شو از دست داده. شبنم میگه هومن می‌دونه؟

البته حق داری که تو این وضعیت بترسی که بهش بگی مژده دلیلشو می‌پرسه که شبنم بهش میگه خب اگه بچه‌ای نباشه احتمالاً هومنی هم در کار نیست همان موقع نسلیهان به بیمارستان میاد و به اتاقش میره که آنها او را می‌بینند شبنم رو به مژده میگه باز هم نسلیهان برنده شد. یامان به همراه آلاز و آسی به کافه تولگا میرن سر قرار با لیلا. اونجا با همدیگه آشنا میشن رویا پیششون میره و ازشون می‌پرسه که چی میل دارن براشون چی بیاره آلاز میگه من که قهوه می‌خورم برای بقیه هم آب نوشیدنی هرچی که داری بیار فقط از اینجا برو رویا با عصبانیت از اونجا میره و از دور با حرص اونارو نگاه می‌کنه.

آلاز متوجه میشه که یامان مدام داره به رویا نگاه می‌کنه و سعی می‌کنه حواسشو پرت کنه تا لیلا چیزی نفهمه آلاز قاب گوشی لیلارو بهونه می‌کنه و میگه چقدر قشنگه می‌تونم از نزدیک ببینم و موبایل را می‌گیره ازش. آسی همون موقع به لیلا میگه ‌میخوام برم سرویس‌ باهام میای؟ لیلا می‌خنده و میگه به کمک احتیاج داری؟ آلاز هنوز کارشو تموم نکرده که موبایل لیلا زنگ می‌خوره و آلاز میگه پدرته بعد از رفتن لیلا که به گوشیش جواب بده آلاز با عصبانیت به آسی و یامان میگه شما هم بهم کمی کمک کنین بد نیست! سپس آلاز به پای یامان می‌زنه و با عصبانیت میگه تو هم جلوتو نگاه کن همش باید بهت بگم…

بیشتر بخوانید:

 



source

توسط ecokhabari.ir