صفحه اقتصاد –

جدیدترین قسمت از سریال فریبا در روز ۱۷ بهمن از شبکه سه سیما منتشر خواهد شد، در این مطلب لینک دانلود قسمت بیستم سریال فریبا به همراه خلاصه داستان سریال فریبا وجود دارد که مشاهده خواهید کرد.

سریال فریبا به تهیه‌کنندگی سید رامین موسوی ملکی و کارگردانی محمود معظمی می باشد، این سریال با هنرنمایی علیرضا خمسه، ستاره سادات قطبی، ارسلان قاسمی، ساناز سعیدی، فرزاد حسنی، امیرمحمد زند، نسیم ادبی، ثریا قاسمی و … در سال ۱۴۰۳ ساخته شده است.

خلاصه داستان سریال فریبا قسمت ۲۰

بچه‌های شرکت همه کنجکاون تا ببینن فریبا قراره با کی ازدواج کنه و پناه کی هست! یکی از آنها با کلافگی میگه از وقتی که اطرافیانم فهمیدن تو شرکتی کار می‌کنم که فریباشو اینجا رفت و آمد داره ۱۰۰ نفر بهم زنگ زدن تا ازم بپرسن پناه کیه؟ هر چی هم میگم که ما هم نمی‌دونیم باور نمی‌کنن خسته شدم دیگه! آنها میرن پیش نسترن و ازش می‌خوان تا او بهشون بگه. نسترن میگه آخه من الان به شما چی بگم؟ باور نمی‌کنین که بگم حتی منم خبر ندارم! فقط پست‌ها رو دارم منتشر می‌کنم اصلاً نمی‌دونم کی هست دیدین که فریبا با کسی صمیمی نمی‌شه که بخواد همه چیشو بگه. یکی از آنها میگه به نظر من پناه یه آدم خیلی معروف و سرشناسه که فریبا می‌خواد یهو ازش رونمایی کنه و حسابی سر زبون‌ها بیفته یا شاید هم اصلاً سرشناس نیست و یه آدم کاملاً معمولیه از الان تو صفحه فریبا شو جنگ راه افتاده بین این دو دسته آدم‌ها تا مدت‌ها بحث داغ همینه!

نسترن هرچی به بهروز زنگ و یا پیام میده جوابی دریافت نمی‌کنه و نگرانش میشه بهروز سر جاش تو کافه نشسته و حسابی در حال فکر کردن به پیشنهاد سوگند هستش، سوگند بهش گفته بود که چند وقت دیگه با فریبا میرین با همدیگه استانبول وقتی هم برگردی و این ماجرا تموم بشه اونقدری پول دستت میاد که می‌تونی یه مراسم مجلل و پر زرق و برق برای نسترن بگیری بعداً با همدیگه برین سر خونه زندگیتون او حسابی ذهنش مشغول شده و نمی‌دونه قبول بکنه یا نه از طرفی تنها راهی که می‌تونه زود به نسترن برسه و پول زیادی دستش بیاد همین کاره. فریبا طبق گفته طراح داخلی خونه‌اش به خانه مدیر ساختمونشون میره وقتی اونجارو می‌بینه به طراح میگه من بهت گفتم اینجارو شبیه خونه من کن ولی تو همه چیز این خونه رو عیناً شبیه خونه من کردی! حتی رنگ دیوارها! مدیر ساختمون به اونجا میاد و میگه خیلی خوب شده نه؟ فریبا میگه بله همه چیز عیناً شبیه خونه خودمه و لبخند می‌زنه. او میگه می‌خوام وقتی خانومم از مسافرت میاد اینجا رو می‌بینه ری اکشنشو ببینم مطمئنم خیلی خوشحال میشه فریبا از اونجا به سمت شرکت میره.

بهداد با ابراهیم تو ماشین هستند که بداد وقتی می‌بینه ابراهیم زیادی تو خودشه ازش می‌پرسه چی شده؟ ابراهیم میگه چیزی نیست این روزها فقط به اینکه چه جوری به پدرم کمک کنم از این وضعیت خارج بشیم فکر می‌کنم بهداد بهش میگه من یه فکرایی برای اون مشکلت دارم اول بریم غذا بخوریم بعد درباره‌اش حرف می‌زنیم. فریبا رفته پیش سوگند تو دفتر کارش فریبا وقتی می‌فهمه سوگند چه جوری رفته به بهروز پیشنهاد کار داده جا می‌خوره و بهش میگه رفتی تو صورتش نگاه کردی بهش گفتی بیا پناه قصه شو؟ سوگند میگه آره رفتم گفتم باید می‌دیدیش چه جوری چشماش گرد شده بود فریبا میگه بایدم تعجب کنه چون اونو استخدام کردیم آوردیم تو این کار که قصه پناه و فریبا رو بنویسه امروز رفتی بهش گفتی بیا پناه قصه شو! ای کاش قبلش به من می‌گفتی که من یه خورده خودمو آماده می‌کردم برای این وضعیت که وقتی با نسترن روبرو شدم چیکار کنم!

سوگند میگه تو خودت اینو انداختی تو جون من وگرنه من که به بهروز فکر نمی‌کردم به عنوان پناه! نسترن به اونجا میاد و درباره آمار پیج فریبا براشون میگه سپس میگه حسابی پروژه اسپانسری گرفتیم برای تبلیغات یه سریاشو اصلاً هنوز وقت نکردم بازشون کنم آنها خوشحال میشن که همون موقع بهروز به نسترن زنگ می‌زنه و بهش میگه من پایین شرکت منتظرتم بیا. نسترن میگه الان من توی یه جلسه‌ام اما وقتی به سوگند میگه او اجازه میده و میگه برو. نسترن و بهروز رفتن به یک کافه رستوران اونجا بهروز اول نسترن را کمی آماده می‌کنه برای شنیدن چیزی که می‌خواد بگه نسترن با شنیدن پیشنهاد سوگند عصبی میشه و با رفتارش مخالفتشو نشون میده بهروز میگه این بهترین فرصت که ما بتونیم زودتر بریم سر خونه زندگیمون با پولی که بهم میدن می‌تونم سریع یه کار کاسبی برای خودم راه بندازم سر سال هم ازدواج کنیم! نسترن میگه می‌فهمی داری چی میگی؟ قبول کردن این قضیه یعنی هر وقت اسم فریبا سرچ بشه اسم تو هم کنارش میاد بالا و تو رو به اسم فریبا می‌شناسن!

بهروز میگه هم خودمونیم که می‌دونیم همه چیز صوریه نسترن با دلخوری و قهر از اونجا میره. بهداد و ابراهیم به رستوران رفتند و در حال خوردن غذا هستند بهداد به ابراهیم میگه که با اولین پروازی که بتونم گیر بیارم می‌فرستمت ترکیه پیش یکی از دوستام که بهت کمک کنه ابراهیم بهش میگه اما من که پاسپورت ندارم! بهداد میگه اونو خودم حلش می‌کنم ابراهیم جا می‌خوره و میگه یعنی جعلی؟ بهداد تایید می‌کنه و میگه ولی با اصلش مو نمی‌زنه بعضی وقتا برای پول درآوردن یکم خلاف کردن لازمه! ابراهیم از اینکه پیشنهاد بهداد را قبول کنه یا نه دو دله و مشکوکه به قضیه…

دانلود سریال فریبا قسمت ۲۰ از شبکه سه

https://telewebion.com/program/۰x۱۰e۸f۹۵۴

 



source

توسط ecokhabari.ir