میانگین دستمزد ساعتی، به‌عنوان هزینه‌فرصت زمان، یک معیار است. درحالی‌که میانگین دستمزد ساعتی در ایران در سال جاری به سختی به ۲دلار می‌رسد، این شاخص در آمریکا ۳۴، در کانادا ۲۵، در اروپا ۲۸ و در کره‌جنوبی ۱۸دلار آمریکا است.

میانگین دستمزد ساعتی در ایران تقریبا برابر با حداقل (بسیار کمتر از میانگین) دستمزد ساعتی در کشورهایی چون بولیوی، لبنان، بوسنی، کلمبیا، اردن، مراکش و جاماییکاست. به عبارت دیگر، میانگین هزینه‌فرصت زمان در ایران کمتر از ۱۰درصد کشورهای توسعه‌یافته و در حدود حداقل دستمزد در برخی کشورهای در حال توسعه است.

بی‌ارزش بودن وقت در کشور متاسفانه آن‌قدر عیان است که نیازی به مقایسه‌ دستمزد بین کشورها نیست. بازتاب این بی‌ارزشی در تمام وجوه زندگی دیده می‌شود. فرآیند فرساینده کارهای اداری، از جمله اخذ ارز و ترخیص کالا از گمرک، جذب هیات‌ علمی و انتشار کتاب و فیلم و مهم‌تر از آن طبیعی جلوه کردن این فرسایش بازتابی بارز از بی‌ارزشی زمان است. این موضوع گرچه در بخش دولتی به مراتب بیشتر دیده می‌شود، ولی به آن محدود نیست. تمایل دیوانه‌وار برای تشکیل جلسات متعدد و طولانی برای هر مساله کوچک و بزرگ، عادی شدن شروع با تاخیر نیم‌ساعته و یک‌ساعته‌ عمده‌ جلسات و برنامه‌ها و رواج عدم پای‌بندی به موعدهای تحویل کار یا پرداخت تنها جلوه‌هایی از پایین بودن ارزش وقت در ایران است.

در تحلیل پایین بودن ارزش وقت می‌توان به دلایل مختلفی از جمله کمبود سرمایه‌های فیزیکی مکمل، کمبود سرمایه‌ انسانی و ضعف سرمایه نهادی نظیر تورم قیمت و قوانین اشاره کرد. تمام این موارد بازتاب نقصان در نهاده‌های مکمل نیروی انسانی در فرآیند تولید است که موجب بهره‌وری کمتر نیروی کار و کاهش ارزش آن می‌شود. تمرکز این یادداشت بر رابطه‌ میان ارزش زمان و نظام تخصیص منابع صف‌محور است؛ عاملی محوری که سرمنشأ سایر عوامل است. در نظام تخصیص مبتنی بر صف دسترسی افراد به منابع از جمله کالا‌ها، خدمات و فرصت‌ها بر اساس جایگاه افراد در صف تعیین می‌شود. برای مقایسه، در نظام بازار هزینه‌ای که افراد می‌پردازند ملاک دسترسی به منابع است؛ حال آنکه در نظام صف مدت زمانی که افراد حاضرند در یک صف فیزیکی یا مجازی منتظر بمانند، ملاک خواهد بود. ما در ایران بسیاری از منابع را مبتنی بر صف تقسیم می‌کنیم. برای رسیدن به فرصت تحصیل دانشگاهی، بچه‌ها از کودکی در صف کنکور قرار می‌گیرند. برای خرید خودرو صف چندساله تشکیل داده‌ایم. برای تامین توأمان آزادی و امنیت صف سربازی داریم و برای ارز دولتی صف داریم و هر آنچه فکرش را بکنیم.

به‌طور کلی هر جا قیمت‌گذاری دستوری ورود کرده است، مکانیزم تخصیص از مکانیزم بازاری به مکانیزم صف تبدیل شده است؛ مکانیزمی که اتلاف وقت در صف را ملاک تخصیص می‌داند. ماهیت قیمت‌گذاری دستوری منابع باعث می‌شود که صف‌ها خودتشدید‌کننده باشند. به عبارت دیگر، عرضه‌ کالاها از طریق صف و با قیمتی پایین‌تر از هزینه‌فرصت اقتصادی موجب افزایش تقاضای این منابع می‌شود. خیل عظیم متقاضیان سفته‌باز در صف خودرو و ارز دولتی شاهد این مدعاست.

نظام تخصیص منابع صف‌محور حداقل از سه مجرا بهره‌وری افراد را کاهش می‌دهد و زمان را کم‌ارزش می‌کند. این کاهش بهره‌وری افراد هم در جایگاه نیروی کار و تولید محصول رخ می‌دهد و هم در جایگاه مصرف‌کننده و تولید مطلوبیت. مجرای اول همان اثر مستقیم است؛ وقتی که فرد صرف ثبت‌نام و انتظار در صف می‌کند از وقت مولد وی کم می‌شود. به‌طور مثال سالی‌هایی که صرف کنکور و سربازی می‌شود، بخشی از عمر است که نه صرف تولید محصولی قابل عرضه در بازار می‌شود نه صرف افزایش مطلوبیت و کیفیت زندگی.

مجرای دوم، نبود سرمایه‌های مکمل تولید در دوره انتظار در صف برای اخذ آن منابع است. به‌عنوان مثال می‌توان به انتظار کارآفرینان برای اخذ مجوزها یا انتظار صاحبان کسب‌وکار برای ترخیص تجهیزات تولید از گمرک اشاره کرد. همین اثر به‌طور مشابه در کاهش تولید مطلوبیت دیده می‌شود؛ از جمله برای خانواده‌ای که فرصت سفر دارد ولی در صف انتظار خودروست یا جوانی که طراوت و ذوق جست‌وجوی حقیقت هستی را دارد؛ ولی باید سرمایه وقتش را در صف کنکور و سربازی تلف کند.

مجرای سوم، افت سرمایه‌ انسانی است. منتظران در صف فرصتی برای یادگیری مهارت و تخصص ندارند. اگر هم فرصتی داشته باشند، ترجیح می‌دهند مهارت‌هایی یاد بگیرند که موجب شود جایگاه بهتری در صف پیدا کنند؛ مهارت‌هایی برای کسب خشنودی صف اولی‌ها که بنابر صلاحدید خود افراد را به صورت غیرشفاف در صف بازچینی می‌کنند. باید توجه داشت که صف‌ها برابری را به ارمغان نمی‌آورند، بلکه تنها نابرابریِ مبتنی بر توانایی ثروت‌آفرینی در بازار را به نابرابری مبتنی بر توانایی خشنودسازی صف‌اولی‌ها تبدیل می‌کنند. به علاوه، فشار و نگرانی ناشی از عدم اطمینان نسبت به زمان انتظار در صف و از دست دادن قابلیت برنامه‌ریزی به‌طور مضاعف توانایی به کار بستن مهارت و تخصص را تضعیف می‌کند.

وجود چرخه‌ تشدیدکننده میان نظام تخصیص مبتنی بر صف و کاهش ارزش زمان بر تلخی موضوع اضافه می‌کند. هرقدر ارزش زمان کمتر شود، امکان شکل‌گیری صف‌ها بیشتر می‌شود. وقتی هزینه‌فرصت افراد جامعه کمتر باشد، افراد تمایل بیشتری برای انتظار در صف خواهند داشت؛ چراکه با انتظار در صف منفعت خاصی را از دست نمی‌دهند. در چنین شرایطی صف‌ها گسترش می‌یابند و حتی در بخش‌هایی که هر دو مکانیزم بازار و صف همزمان عمل می‌کنند، نظیر بازار مرغ، رفته‌رفته افراد بیشتری رو به تخصیص مبتنی بر صف می‌آورند. گسترش صف‌ها مجددا ارزش وقت را کاهش می‌دهد و این چرخه تا به صفر رساندن ارزش وقت و تولید و فقر کامل ادامه پیدا می‌کند. در مقیاس اقتصاد کلان نیز، دولت‌ها معمولا با گسترش فقر بیشتر وسوسه می‌شوند تا برنامه‌های رفاهی مبتنی بر صف انجام دهند؛ برنامه‌هایی که خود باعث تشدید فقر می‌شوند. در اینجا بحث بر ارائه‌ یا عدم ارائه برنامه‌های رفاهی نیست، بلکه راجع به دو راهی تخصیص منابع (از جمله برنامه‌های رفاهی) مبتنی بر مکانیزم بازار یا صف بحث می‌کنیم. در دهه‌های گذشته، بسیاری از کشورهای شرق اروپا با تغییر نظام تخصیص از صف به بازار توانسته‌اند بهره‌وری نیروی کار و رفاه عمومی را به شکل چشم‌گیری افزایش دهند.

اما ما در دهه اخیر صف‌ها را به شکل سامانه‌ها درآوردیم. متاسفانه ما حتی فناوری دیجیتال را با گسترش سامانه‌ها در خدمت نظام تخصیص مبتنی بر صف آورده‌ایم؛ غافل از اینکه خدمت بزرگ اقتصاد دیجیتال تسریع و تسهیل تبادلات بوده است. خدمتی که از طریق اصل اتصال‌پذیری در قالب پلتفرم‌ها گام بزرگی در جهت کاهش اصطکاک در تبادل اطلاعات، کالاها و خدمات میان افراد جامعه برداشته و اقتصاد را متحول کرده است. هرچند، فهم ظاهری و نمایشی ما از دولت هوشمند این فناوری را برای تحکیم نظام تخصیص پراصطکاک صف‌محور به کار بسته است. امروزه، هر کدام از ما در انبوهی از سامانه‌ها در صف انتظاریم؛ از سامانه خودرو گرفته تا سامانه مجوزها.

صف‌ها با بی‌ارزش کردن زمان تنها معیشت افراد را تخریب نمی‌کنند، بلکه با بی‌ارزش کردن زمان، انسان را بی‌ارزش می‌کنند. انسانی که مورد تکریم خداوند است در صف‌ها تحقیر می‌شود؛ درحالی‌که هفته‌ها برای امضای یک کارمند دولتی هر روز به ادارات مراجعه می‌کند یا درحالی‌که برای اخذ خودرویی نامعلوم سرمایه زندگی خود را عرضه می‌کند. انسانی که برای جست‌وجوی حقیقت هستی خلق شده است، در نظام مبتنی بر صف باید به جای هستی‌شناسی، صف‌شناسی کند.

راهکار، برچیدن صف‌هاست. برای تبیین اهمیت این تحول سیاستی و سنجش میزان موفقیت آن نیاز به سنجه و معیار داریم. برای این سنجه و معیار در کنار داده‌هایی که داریم به داده‌ای جدید نیازمندیم که بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته با جزئیات فراوان جمع‌آوری می‌کنند؛ درحالی‌که ما (با جزئیات) نداریم و بیش از آنها به این داده نیازمندیم. این داده، داده‌ گذران وقت (Time Use Survey) است. این داده صرف وقت افراد یک نمونه تصادفی به اندازه کافی بزرگ را در فعالیت‌های مختلف گزارش می‌کند. این داده به سیاستگذار، پژوهشگر و عموم مردم نشان می‌دهد که چه میزان از عمر افراد در کشور برای انتظار در صف‌های اداری، صف کنکور و سربازی، صف خودرو، صف مجوزها و انبوهی از دیگر صف‌ها تلف می‌شود. ما نیاز به داده‌ای داریم که به ما نشان دهد که با مکانیزم صف‌محور چقدر به بیراهه رفته‌ایم و چگونه می‌توانیم وضعیت را اصلاح کنیم. صف‌ها فقط زمان ما را نمی‌دزدند؛ آنها ما را از انسانیتی که برایش آفریده شده‌ایم، دور می‌کنند.

 

source

توسط ecokhabari.ir