مدارس فنی و حرفهای در تمام جهان به جایگاه ویژه خود دستیافتهاند و موضوع مهارتآموزی، موردتوجه نظامهای آموزشی پیشرفته جهان قرارگرفته است؛ چراکه آموزش منابع درسی بهتنهایی کافی نیست. براین اساس رشد تقاضا برای رشتههای مهارت محور یکی از اهداف اصلی سند تحول بنیادین آموزشوپرورش است که میکوشد میزان رغبت به این رشتهها را افزایش دهد و دانشآموزان بیشتری را جذب هنرستانها کند؛ حال اینکه خانوادهها، فارغالتحصیلان این مدارس را بهعنوان افرادی میشناسند که از آموزشهای درجه چندم بهرهمند میشوند و اغلب تمایل دارند فرزندانشان در رشتههای نظری تحصیل کنند؛ امکانی که برای خانوادههای کمدرآمد و محروم به دلیل صرف هزینه برای پذیرش در دانشگاه کمتر فراهم است. علیرغم اینکه آموزشوپرورش بر الزام مهارتافزایی دانشآموزان با هدف رفع معضل اشتغال در کشور تأکید میکند، اغلب فارغالتحصیلان مدارس فنی و حرفهای امکان جذب کار در شاخه تحصیلی خود را ندارند و زیرساختها و فرصتهای شغلی مناسبی برای آنان مهیا نیست.
هنرستانهای فنیوحرفهای با اهداف متفاوت، بهویژه تدارک زمینههای هدایت دانشآموزان به اشتغال و ادامه تحصیل، تأسیسشدهاند. در کشور ما طی سالهای اخیر توجه به آموزش فنیوحرفهای ازجمله دلمشغولی تصمیمگیرندگان نظام آموزشی بوده است. کشورهایی که به اهمیت آموزش و نقش آن در اقتصاد آینده پی بردهاند و همزمان دغدغه توسعهیافتگی نیز دارند، کیفیتبخشی به نظام آموزش فنیوحرفهای را محور رسالتهای بنیادین و اولویتهای خود قرار داده و تمرکز بر این مقوله را جزءسیاستهای اساسی تربیت «نیروی انسانی کارآمد» میدانند. بُعد دیگر اهمیت آموزشهای فنیوحرفهای در نقش فرهنگی و اجتماعی آن است که یکی از نمودهای آن رفع نابرابریهای اجتماعی و محرومیت از تحصیل به علل گوناگون است. برخورداری تودههای وسیعی از مردم از آموزشهای فنیوحرفهای باعث میشود که فاصله قشرهای اجتماعی تا حدودی کمتر شود، توان کاری افراد بالا رود و درنتیجه، گروه کثیری از مردم در تولید اجتماعی شرکت کنند، بهاینترتیب سالهاست مهارتآموزی در مدارس کشور در دوشاخه مدارس «کار و دانش» و «فنی و حرفهای» جریان دارد. این دو مدرسه ازلحاظ تنوع رشتهها چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند. اما ادامه تحصیل پس از دیپلم برای دانشآموزان فنی و حرفهای بیشتر امکانپذیر است و مدارس کار و دانش بهمنظور ورود به بازار کار، بلافاصله پس از دیپلم تأسیس شده و اغلب معدلهای پایین و دانشآموزانی که ازلحاظ درسی ضعیف هستند را در این شاخه جذب میکنند. بنابراین ملاک انتخاب دانشآموز در مدارس کار و دانش- و حتی گاهی فنی و حرفهای- عقبماندگی از درسهای نظری است. طبیعی است که با چنین رویکردی، این مدارس از کارکرد و هدف اولیه تأسیس خود دور میافتند. درعینحال به اذعان کارشناسان، هرقدر بروندادها با ویژگیها و مختصات موردنیاز نظام تقاضا، ازنظر کمیت و کیفیت تناسب بیشتری داشته باشد، فرآیند گذار از مدرسه به دنیای کار روند مناسبتری خواهد داشت. وضعیت گذشته و حال نظام آموزشوپرورش در ایران نشان میدهد که این نهاد عموما در برابر فشارهای اجتماعی و تقاضا برای آموزش، منفعلانه عمل میکند. لذا فرآیند آموزش و تربیت بهگونهای رقم میخورد که دانشآموختگان و بروندادهای نظام آموزشوپرورش حتی با فرض آنکه درک و فهم درستی از موضوعات و مفاهیم آموزشی داشته باشند، قادر نیستند از آموختههای خود در محیط اشتغال و بازار کار بهره بگیرند. کارفرمایان همواره از عملکرد و توانمندی آنها گله و شکایت دارند، زیرا نقش منفعلانه آموزشوپرورش سبب شده است که برنامهریزی درسی و آموزشی بر مبنای امکانات موجود و در اختیار آموزشوپرورش طراحی و اجرایی شود. علاوه بر این در بیشتر کشورهای درحالتوسعه، آموزش فنیوحرفهای انتخاب آخر دانشآموزان است.
هنرستان جای دانشآموزان ضعیف است!
آنطور که مهدی علامی، کارشناس آموزش در گفتوگو با «رسالت» میگوید: «اکثر صندلیهای هنرستانها را دانشآموزانی پرکردهاند که از روی ناچاری و اجبار به دلیل سطح نمرات بسیار پایین در سالهای گذشته و بنیه علمی ضعیف و همچنین بدون علاقه و استعداد انجام کارهای مهارتی وارد هنرستان شدهاند. ازاینرو بهتدریج در طول سالها این باور و نگرش در بیشتر دانشآموزان و
والدین آنان به وجود آمده که هنرستان جای دانشآموزان ضعیف است. همین باور بهصورت فرهنگ سازمانی در میان مسئولان امر و مدیران مدارس و معلمان ریشه دوانده و بهجای اینکه دانشآموز قوی اما علاقهمند و مستعد به رشتههای مهارتی را به سمت هنرستانها سوق دهند با والدین آنان همسو میشوند و به اجبار آنان را به مدارس متوسطه نظری هدایت میکنند! حال اینکه در هر کشوری که در آستانه گذار از اقتصاد سنتی به اقتصاد «دانشمحور» قرار دارد، آموزشوپرورش مؤثرترین ابزار آن کشور برای ورود به چالشهای آینده به شمار میآید. آموزشهای فنیوحرفهای و کار و دانش دوره متوسطه، بهعنوان یکی از زیرنظامهای آموزشی کشور، این توانمندی را خواهند داشت که بهمثابه ابزاری قابلاعتماد، پل مستحکمی بین کلاس درس و اجتماع و بین کلاس درس و بازار کار بنا کنند.»
لزوم تحول در هدایت تحصیلی
این کارشناس آموزش تصریح میکند: «مشاوران، مدیران و خانوادههای ما تصور غلطی دارند و اکنون در آموزشوپرورش به دانشآموزان فنیوحرفهای بهعنوان سربار نگاه میشود، این در حالی است که برنامه ششم توسعه تأکید داشت ۴۸ درصد دانشآموزان مقطع متوسطه دوم باید در رشتههای مهارتی تحصیل کنند اما این حکم قانونی نیز مانند بسیاری از احکام این برنامه بهطور کامل محقق نشد. سند تحول بنیادین آموزشوپرورش هم تأکید دارد که این سهم باید به ۶۰ درصد برسد که در سالهای گذشته برای تحقق این عدد دیدیم برخی مدارس به بیراهه رفتند و دانشآموزان را بهزور وارد رشتههای کار و دانش و فنی و حرفهای کردند. اما معنی هدایت تحصیلی درست و آگاهانه چیزی غیرازآن است که مدارس به آن میپردازند. در یک هدایت تحصیلی کارشناسانه، ابتدا توانمندیها و علاقه دانشآموزان شناخته میشود و سپس با دادن اطلاعات جامع درباره هر رشته و آینده آن مسیری روشن پیش پای آنها باز میشود اما ازآنجاکه هدایت تحصیلی مدارس نیز مانند سایر حوزهها گرفتار بیبرنامگی و اقدامات غیرکارشناسی است، هدایت تحصیلی اغلب رنگ و بوی زور و اجبار به خود میگیرد. دانشآموز را که از همهجا جواب میکنند، به هنرستان پناه میبرد. مدیران و مشاوران هم دانشآموز را به رشتهای که هنوز کلاس پر نشده، هدایت میکنند. بنابراین اگر معدل دانشآموز پایین باشد، او را به فنیوحرفهای و کار و دانش میفرستند.»
خلأ همزیستی میان نیازهای بازار کار و محتوای آموزشی
او با اشاره به اقداماتی که میتوان برای توسعه آموزشهای فنیوحرفهای و کار و دانش در کشور انجام داد، میگوید: «کاری که میتوان انجام داد، خارج از حوزه معاونت آموزشی است و شاید بیشتر در حوزه کارهای معاونت پرورشی باشد. این معاونت میتواند روی آگاهی خانوادهها کار کند، تا رفتن فرزندشان به هنرستان را عیب ندانند. تصور کنید دانشآموزی را که خودش بیشتر به یادگیری مهارت علاقه دارد تا درسهای نظری، ولی خانواده مانع میشود و فکر میکند فرزندش ازدسترفته است. بنابراین مهمترین رسالت حوزه معاونت پرورشی و امور تربیتی آگاه کردن مشاوران و خانوادههاست. از سوی دیگر ما به تفاوتهای فردی دانشآموزان احترام میگذاریم، ولی سیاستهای آموزشوپرورش در این مورد تناقض دارد. وقتی مدرسههای خاص ایجاد میکنید، دانشآموزان را غربال میکنید، دانشآموزانی را که سطح هوش بالایی دارند، به مدرسههای تیزهوشان، نمونه دولتی و هیئتامنایی میفرستید، درنهایت دانشآموزی که به رشته تجربی مدرسه عادی میرسد، دانشآموز ضعیفی است. به فنیوحرفهای و کاردانش هم که میرسیم، دانشآموز ازلحاظ آموختن درسهای نظری در سطح دانشآموز استثنایی است.»
این کارشناس آموزش در ادامه به خلأ ناشی از نبود تفاهم و همزیستی میان نیازهای بازار کار و محتوای آموزشی اشاره کرده و بیان میکند: «یکی از ابزارهای کارآمدی آموزش فنیوحرفهای برای تربیت نیروهای شایسته و پاسخگو به نیازهای بازار کار و شکار فرصتهای شغلی، ایجاد یک ساختار ارتباطی، یا به تعبیر دیگر، پل واسط ارتباطی میان محیط آموزشی با محیط کار است؛ یعنی بهعنوان یک زیرساخت، مدارس فنیوحرفهای نیاز دارند با ایجاد یک سازمان واسط و زیرمجموعههای محلی آن، متشکل از نمایندگان آموزش فنیوحرفهای و نمایندگان صنایع و بنگاههای اقتصادی در بخشهای متفاوت تولیدی و خدماتی، این پل ارتباطی را برقرار سازند. این سازمان واسط، با هدف برقراری ارتباط مؤثر میان دنیای کار و دنیای آموزش، میتواند از یکسو نیازهای مهارتی صنایع و بازار کار را بهنظام آموزش فنیوحرفهای معرفی و منتقل کند، و از سوی دیگر، مشارکت نهادهای تولیدی و خدماتی را در برنامهریزیهای درسی و آموزشی و همچنین شرایط آموزش عملی در محیط کار فراهم سازد. با این ارتباط، خلأ ناشی از نبود تفاهم و همزیستی میان این دو نهاد پر میشود و میان نیازهای بازار کار و محتوای آموزشی ارتباط تنگاتنگی بهوجود میآید اما به دلیل این خلأ اغلب فارغالتحصیلان مدارس
فنی و حرفهای امکان جذب کار در شاخه تحصیلی خود را ندارند و زیرساختها و فرصتهای شغلی مناسبی برای آنان مهیا نیست. افزون بر آن، باید با گرد هم آوردن نمایندگان آموزش و صنعت در کنار هم و مبادله اطلاعات ضروری و مفید، ضمن تولید توصیهها و راهبردهای ارزنده برای توسعه و بهبود نظام آموزش فنیوحرفهای و همچنین صنعت، زمینه اشتغال دانشآموختگان آموزش فنیوحرفهای را در فرصتهای شغلی مرتبط با رشته تحصیلی آنها فراهم کرد. بنابراین میتوان تأسیس یک نهاد واسط برای ایجاد ارتباط میان محیط آموزشی و محیط کار را بهعنوان یک زیرساخت ضروری برای کارایی و بهرهوری نظام آموزش فنیوحرفهای و پاسخگویی به نیازهای بازار کار و اشتغال برشمرد.»
منابع مالی اصلیترین زیرساخت برای حمایت از آموزشهای فنیوحرفهای
علامی در بخش دیگری از اظهاراتش در این زمینه که اصلیترین شاخصی که هنرستان باید برای تربیت نیروی متخصص داشته باشد، فضا و تجهیزات است، خاطرنشان میکند: «ما فضاها و تجهیزات ثابتی داریم که سالهای قبل تهیهشدهاند. مثلا یک رایانه ابتدایی در هنرستانی هست که سالهای پیش کار میکرد. ما کتابها را نونگاشت کردهایم، ولی برای تجهیزاتمان که بستر آموزش است، کاری نکردهایم. شاید نزدیک به۱۰ سال است که تجهیزاتی به هنرستانهای ما نرفته است. رایانههای ما در حد ویندوز ۹۸ هستند. اکثر رایانههای مدرسهها همینطورند. ما هرسال نرمافزارها را ارتقا دادهایم، ولی هیچکدام روی سیستمها نصب نمیشوند. هنرآموز و هنرجو با این وضعیت چهکار کنند؟ فقط با کتاب میتوان چیزی آموخت؟ نونگاشت کردن کتابها زمانی مفید است که فضا و تجهیزات متناسب با آن را هم داشته باشیم. بنابراین اداره کل نوسازی و معاونت فنیوحرفهای و کار و دانش در وزارتخانه براساس محدودیتی که دارند، نتوانستهاند تجهیزاتی را که با کتابها منطبق هستند، وارد مدارس کنند، ما مقدمات را که شامل فضا، تجهیزات و نیروی انسانی است، فراهم نکردهایم. بدون تردید یکی از اصلیترین زیرساختها برای حمایت و توسعه آموزشهای فنیوحرفهای منابع مالی است. با توجه به هزینههای بالای آموزش فنیوحرفهای و نیاز به تأمین ماشینآلات، ابزارها و وسایل کارگاهی، تأمین منابع مالی مستمر بسیار ضرورت دارد. ازآنجاکه بودجههای دولتی هیچگاه بهاندازه کافی وجود ندارند، مشارکت بخشهای خصوصی ذینفع در تأمین منابع مالی اهمیت زیادی پیدا میکند.»
مدارس فنی و حرفهای به بازتولید نابرابری کمک میکنند
مدارس کار و دانش و همچنین فنی و حرفهای همچون دیگر مدارس به دو بخش خصوصی(غیرانتفاعی) و دولتی تقسیم میشوند. طبیعتا امکان راهیابی تمام اقشار به مدارس خصوصی که هزینهای بیشتر از مدارس نظری خصوصی دارد ممکن نیست. گذشته از آنکه در همان مدارس دولتی هم هزینه تحصیل مدارس کار و دانش و فنی و حرفهای از مدارس نظری بیشتر است و آنطور که علامی میگوید: «برخلاف آنچه به نظر میرسد که مدارس فنی مانع رشد نابرابری در جامعه است، گاهی این مدارس لااقل به بازتولید نابرابری کمک میکنند. هنرستانهایی مثل هنرستان موسیقی و گرافیک و نقاشی و غیره فقط مخصوص خانوادههای پردرآمدی است که از پس مخارج هزینه تحصیل فرزندشان برمیآیند. دولت هیچ کمکی در افزایش این هنرستانها در شهرستانها نمیکند و هیچ بودجهای را متحمل نمیشود. گذشته از این، محصلان خانوادههای کمدرآمد بهطور خودبهخود جذب رشتههایی میشوند که بعدا بتوانند بهراحتی وارد بازار کار شوند (در این موارد از موارد کار و دانش بیش از مدارس فنی و حرفهای که نیاز به تحصیلات تکمیلی دارد استقبال میشود چون مدارس کار و دانش درواقع کارگر ساده پرورش میدهد)، جذب سریع فرزندان خانوادههای کمدرآمد به شغلهای کارگری به معنای تداوم چرخه محرومیت از تحصیلات عالیه در خانوادههای کمدرآمد است. حالا بگذریم از اینکه همین امکان هم در واقعیت چندان در مناطق دورافتاده عملی نیست چون چنین مدارسی با امکانات کارگاهی مثل تراشکاری و شیشهبری و…(به فرض) وجود ندارد. در مناطق محروم، کلاس درس به معنای یک چهاردیواری با تختهسیاه است و یک یا در بهترین حالت چند معلم درس نظری شاخه انسانی که نه نیاز به کارگاههای فنی باشد و نه آزمایشگاههای رشته علومتجربی و ریاضی به تدریس مشغولند. درواقع، خانوادههایی که از پس هزینههای مدارس دولتی کار و دانش و فنی و حرفهای برنیایند یا این مدارس در منطقهشان نباشد، مجبورند در رشتههایی درس بخوانند که دورنمای امیدوارانهای برایشان ندارد. نباید ازنظر دور داشت که در طول سالها، رشته علوم انسانی چنان از محتوای اصلی و تحلیلی خود در مدارس دور شده که بیاهمیت جلوه دادن این رشته به معنای جذب محصلانی است که در درسها ضعیفند و قصد آنان از تحصیل دریافت یک دیپلم بیدردسر است که البته سوادی هم به دنبال نداشته باشد. همین وضعیت برای مدارس کار و دانش هم صادق است؛ محصلان بیشتر قصد دارند دوره تحصیلشان را تا گرفتن دیپلم کوتاهتر کنند چون میدانند که در عمل مدرکی که گرفتهاند به کارشان نمیآید و باید سریعتر وارد بازار کار شوند. از طرفی طبقات مرفه، علاقهمندند که فرزندانشان در رشتههای نظری علوم تجربی و ریاضی تحصیل کنند تا آینده تحصیلی و شغلی سطح بالایی داشته باشند (امکانی که برای خانوادههای کمدرآمد کمتر مقدور است چه به دلیل نبود مدرسه و معلم در مناطق کمبرخوردار و چه به دلیل هزینه تحصیلی که برای پذیرفته شدن در دانشگاه نیاز به مدارس خصوصی و خاص دارد) از آنجاست که؛ این کنش اجتماعی در جامعه که برآمده از نوع نگاه خانوادهها و واقعیتهای موجود اجتماعی است، منجر به بازتولید نابرابری در سطح جامعه خواهد شد و میتواند نابرابری اجتماعی را بازتولید و فاصله طبقاتی موجود در جامعه را حفظ نماید. فرزندان خانوادههایی که ازنظر سرمایه اقتصادی و اجتماعی در سطح نازلی قرار دارند، بازتولید میشوند و ارتقایی در سطح سرمایهای آنها رخ نخواهد داد و طبقات اجتماعی در جامعه همچون گذشته بازتولید و نابرابریهای موجود حفظ خواهد شد.»
فارغالتحصیلان کار و دانش امکان جذب کار در شاخه تحصیلی خود را ندارند
این کارشناس در پایان خاطرنشان میکند: «عملگرایی مؤکد شده در ترویج مدارس فنی نقطهای است که بر آن انگشت گذاشتهایم تا نشان دهیم در یک ساختار نابرابر اجتماعی، انتظاری که همواره از طبقات پایین وجود دارد وارد شدن به بازار کار است همچنان که طبقات مرفه نقش علمآموزی را بر عهدهدارند که ساختاری نابرابرانه است و ازاینروست که میبایست فرصت انتخاب رشتههای تحصیلی در تمام مناطق یکسان باشد نه اینکه مدارس فنی بهعنوان یک امتیاز به مناطق محروم تحمیل شود. تبدیل مدرسه به نهادی که همان نابرابریهای موجود در بین طبقات اجتماعی را در ساختار خود تکرار کند به معنای بازتولید نابرابریهای موجود در طبقات اجتماعی است و رهایی از این چرخه در صورتی امکانپذیر است که توزیع امکانات تحصیلی در همهجا یکسان باشد یا حداقل بهاندازه معقولی یکسان باشد تا همه خانوادهها بتوانند لااقل در انتخاب رشته درسی شانس برابری داشته باشند بهجای اینکه تابع جبر اجتماعی و جغرافیایی باشند. جامعه این فارغالتحصیلان مدارس کار و دانش را بهعنوان افرادی میشناسد که از آموزشهای درجه دوم برخوردار بودهاند. اغلب این فارغالتحصیلان امکان جذب کار در شاخه تحصیلی خود را ندارند و حتی در صورت یافتن کار در رشته تحصیلیشان، محیط کار چندان ارزشی برای تخصص آنها قائل نمیشود زیرا به تحصیل غیرتکمیلی آنها به چشم درجه دوم نگریسته میشود؛ آنها کسانی نبودهاند که بتوانند پزشک شوند یا مهندسانی قابل بلکه میتوانند کارگرانی ماهر شوند درحالیکه خودشان هم از خانوادهای کارگر برخاستهاند. تکرار این چرخه بر روند نابرابر طبقات اجتماعی دامن میزند. نظریهای هست به نام «پاداش ثروت» بهاینمعنا که افراد ثروتمند بسته به شرایط رفاهی که دارند میتوانند از مزایایی استفاده کنند که دیگر طبقات اجتماعی برای بهدستآوردن آن مزایا باید پول خرج کنند یا بیشازاندازه تلاش کنند. بهاینترتیب فرزندان خانوادههای کارگر که اغلب در اندیشه ورود زودهنگام به بازار کار هستند، احتمال بیشتری دارد که به نسبت فرزندان طبقات بالاتر جذب مدارس کار و دانش و فنی و حرفهای شوند.»
source