میلاد محبی ؛پژوهشگر حوزه جامعه شناسی شهری : حضور مهاجران افغان در طی سالهای اخیر و بهویژه پس از قدرتگیری طالبان در کشور افغانستان در سال ۲۰۲۱، سبب بروز تنشها و مسائل متعددی شده است. اخباری نظیر آتشزدن خانههای مهاجران افغان در یزد، حمله به آنها در شهر اقبالیۀ قزوین و موج گستردۀ مهاجر ستیزی در فضای مجازی و در مقابل مشکلاتی که بعضاً جامعۀ مهاجران افغان در ایران بهوجود آوردهاند، نشان از بحرانی شدن وضعیت زیست و سکونت مهاجران افغان و ارتباط آنها با جامعۀ میزبان را دارد؛ بهطوری که موضوع مهاجران افغانستانی بدل به یکی از محورهای اصلی منازعات انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۳ شد و پیشنهاداتی نظیر ساماندهی مهاجران موجود، کمک گرفتن از کشورهای غربی و حتی بعضاً پیشنهادات عجیبی نظیر دیوارکشی در مرز شرقی ایران مطرح شد.
بحرانی شدن مسئلۀ حضور اتباع در ایران موضوعی غیرقابلکتمان است، موضوعی که سبب صفآرایی حامیان این مهاجران و مخالفان آنها در جامعه شده است. حامیان، استدلالهایی انسانی-اخلاقی را در هستۀ اصلی تحلیلهای خود قرار میدهند و مخالفان حضور اتباع افغانستانی در ایران، معمولاً به معضلات اقتصادی کشور ایران، افزایش نااَمنی در شهرها، اشغال بخشی از شهر توسط اتباع و حتی گفتارهایی نژادپرستانه متوسل میشوند. اما به نظر میرسد هر دو این دیدگاهها مسئله را در سطح روبنایی درک و پاسخی ساده به موضوعی پیچیده میدهند. این در حالی است که اگر یک گام به عقب برگردیم و تحلیل را با درگیرکردن منفعت گروهها و طبقات مختلف پیش ببریم، عرصۀ نزاع شفافتر و از این رَه، چارهجویی برای این مشکل نیز ممکن خواهد شد.
در گام نخست باید توجه داشت که بدیهی است، حفظ امنیت مرزها به عهدۀ دولت (به معنای تمام دمودستگاه حاکمیتی) هر کشور است، حال اگر هر نوعی از مشکل در این مرزها وجود داشته باشد، انگشت اتهام میبایست در گام نخست به سمت همین دولت نشانه رود. میدانیم که جغرافیای خاورمیانه حداقل در تاریخ معاصر محل نزاع، جنگ و آشوب بوده است و اتفاقاتی نظیر مهاجرتهای گسترده و کوچهای اجباری بخش جداییناپذیری از تاریخ این منطقه است، بنابراین عدم نظارت بر روی مرزها و مشکل مهاجرتهای اینچنینی حاصل نوعی از ناکارآمدی از سمت دولت و نه مهاجرانی است که به دلایل جنگ و آشوب در کشوری دیگر آواره شدهاند! چرخش انگشت اتهام در طی چند سال اخیر از سمت مقصرِ اصلی ماجرا یعنی دولت بهعنوان حافظ امنیت در مرزهای کشور به سمت اتباع مهاجر، خود آدرس غلطی است که جامعه ایران را به سمت بیراهه میبرد و به نزاع مردم ایران و مهاجران افغان دامن میزند.
اما دولت ایران، از حضور این اتباع چه منفعت و چه ضرری به دست میآورد؟ فراموش نکنیم که علاوه بر استفادههای بعضاً نظامی و مستشاری از اتباع افغانستانی در ایران (که سابقهای طولانی و تاریخی دارد)، این مهاجران در ایران امروز، بهنوعی نقش اصلی در تنظیم نظام حقوق و دستمزد را برعهده دارند. در واقع حضور آنان سبب شده است که نیروی کارِ عظیمی برای مشاغل در ایران بهویژه مشاغلی با دستمزد حداقل، وجود داشته باشد. آنان امروزه به انجام مشاغلی (عمدتاً خدماتی) مشغولاند که در صورت نبودشان، خلاء جدی گریبانگیر کشور خواهد شد.
میدانیم که حداقل دستمزد در ایران در سال ۱۴۰۳ چیزی کمتر از ۸ میلیون تومان در ماه است. این مبلغ ناچیز، همراه با عوامل دیگری نظیر افزایش سطح تحصیلی در ایران، سبب شده است که نیروی کار ایرانی، بهویژه در شهرهای بزرگ و یا توریستی که فرصتهای بیشتری برای کسب درآمد وجود دارد، مشاغل غیررسمیتری نظیر دست فروشی، رانندگی تاکسی اینترنتی، پیک موتوری و مانند آن را به انجام کارهای سختی نظیر کارگری ساختمان ترجیح دهند. در این میان، دولت مستقر شاید یکی از منتفعان از وضعیت است؛ وضعیتی که در آن حضور ارتش بیکاران از اتباع، سبب شده است قدرت چانهزنی اتحادیهها و اصناف برای افزایش حداقل حقوق کاهش یابد و دست دولت را برای پایین نگه داشتن حداقل دستمزد باز بگذارد. هرچند باید توجه داشت، این تنها دلیلی نیست که وضعیت حداقل دستمزد در ایران، شرایط اسفناکی را پشت سر میگذارد و قطعاً عوامل کلان دیگری در این موضوع اثرگذارند.
اما وجود ارتش بیکاران از دیرباز یک سیاست سنتی برای تنظیم حداقل حقوق و کاهش قدرت چانهزنی اتحادیهها و اصناف است. از طرف دیگر جریان سرمایه نیز عمدتاً به دلیل استفاده از این افراد بهعنوان نیروی کار ارزان خرسند و خشنود از وضعیت است. در واقع دولت و جریان سرمایه و بعضاً طبقات فرادست هر یک به نحوی از حضور اتباع افغانستانی منتفع میشوند. افغانستانیهایی که سختترین مشاغل را با حداقل حقوق و بدون بیمه انجام می دهند. هرچند در سطح گفتاری بعضاً گروههای فرادست جامعه نیز از حضور آنان در ایران ابراز ناراضیتی میکنند، اما در عمل این گروهها بهویژه سازندگان بزرگ و فعالین اقتصادی حوزۀ املاک و متسغلات یکی از گروههایی هستند که به واسطۀ استفاده از این نیروی کار ارزان، بیشترین سود را از حضور آنان در ایران به دست میآورند.
اما طبقات متوسط و فرودست، بر خلاف دولت و جریان سرمایه حضور اتباع افغان را نه بهمثابة فرصتی برای کسب سود بیشتر، بلکه به عنوان تهدیدی جدی برای اقتصاد و امنیت مطرح میکنند. این عدم انتفاع توسط طبقۀ متوسط و طبقات فرودست و ارزیابی مهاجران افغان بهعنوان رقبایی جدی در کسب شغل و مصرف منابع سبب شده است که نزاعی گسترده بهویژه در فضای مجازی علیه مهاجران افغان شکل بگیرد و این اتفاق، بعضاً حتی به اقدامات عملی برای برخورد قهری با آنان منجر شود. این نزاع و تنش هرچند هیچ استراتژی مهم و عملی جز بسط نژادپرستی و خشونت در جامعه ندارد، اما هیاهویی ایجاد می کند که نقش دولت مرکزی بهعنوان مهمترین بازیگر در این میان و کارفرمایان سودجو از بین میرود و انگشت اتهام برای پیدایش چنین وضعیتی به سمت اتباع افغان هدایت میشود، اتفاقی که هرگز منجر به شکلگیری یک راهبرد و یا اقدام مؤثر توسط برای حل تعارضات نخواهد شد.
حال در نظر بگیریم که جمعیت قابلملاحظهای از مهاجران افغان (آمارهایی بین ۵ تا ۸ میلیون نفر) در ایران سکونت دارند که عمدۀ آنها در مشاغلی با دستمزد پایین، در جامعه مشغول کار بوده و بعضاً نیز برخودهایی قهریه را توسط بخشی از جامعۀ ایران تجربه میکنند. عمدۀ آنها هیچگونه شانسی برای کسب مشاغلی با سرمایۀ اجتماعی مناسب در ایران ندارند و این در حالی است که برخی از آنها دارای تحصیلات و تجربۀ کاری نیز هستند. در واقع در نظر بگیریم که گروهی از مردم (منظور مهاجران افغان) به کشوری مهاجرت کنند و بهصورت پیوسته سختترین و پایینترین مشاغل آن جامعه، به لحاظ دستمزدی، به آنها محول میشود و این در حالی است که آنها با برخوردهای قهریهای نظیر فحاشیهای گسترده در فضای مجازی، حمله به خانههایشان و برخوردهای نژادپرستانه در همان جامعه مواجه هستند.
حال سؤال اساسی این است که با تکرار این وضعیت در طی سالهای متمادی، مهاجران افغان چه واکنشی نشان خواهند داد؟ چه خشمی در طی سالها در ذهنشان انباشته خواهد شد و نتیجۀ این خشم چه خواهد بود؟ قطعاً پاسخ به این سؤالات چندان دشوار نخواهد بود. در واقع در چنین شرایطی که دولت، عملاً ناکارآمد از کنترل مرزها و سامان آن است و بخشی از جامعۀ ایران به برخوردی قهری و خشن با جامعۀ مهاجران افغانستانی روی آورده است و وجود نفرت و خشم انباشته در طی سالیان توسط خود مهاجران، پیشبینی برخوردهایی شدید و خشن در آینده فیمابین دو گروه به هیچ وجه دشوار نخواهد بود!
اما چاره چیست؟ در واقع به نظر میرسد برای تعدیل این نزاع، در گام نخست میبایست از درگیرشدن در بازیهای نژادپرستانۀ موجود که باعث انحطاط اخلاق در جامعه شده و تبعات جبرانناپذیری را به همراه خواهد داشت، جداً خودداری شود. این بازیهای ترسناک و دیگری ستیزی، میتواند جامعه را به سمت رادیکالیزهشدن و عدمپذیرش هر نوعی از «دیگری» و متعاقباً بسط نژادپرستی در جامعه سوق دهد. بهعلاوه این رویکردها جز بروز بحرانهای بیشتر هیچگونه دستاورد عملی نخواهند داشت. خشم از اتباع و برخورد قهریه با آنها میبایست به سمت مطالبهگری و خواست از دولت برای تغییر سیاستها در برابر مهاجران پیش رود.
البته این تغییر سیاستها به این معنی نیست که دولت به سمت اجرای سیاستهای پوپولیستی و غیرعملی نظیر دیوارکشی در مرز شرقی مبادرت کند که اگر چنین ایدههایی پاسخگوی وضعیت مهاجران غیرقانونی بودند، دولت آمریکا پیشتر میتوانست با دیوار موجود در مرزهای جنوبی خود، جلوی مهاجران مکزیکی را بگیرد! ما میبایست توجه کنیم که ایدههایی اینچنینی نه از دل رویکردهایی عملی و علمی، بلکه از دل جهانِ باستان سر برآورده و امروز صدها و شاید هزاران سال از دورهای که دیوارکشیهای عظیم، یک اقدام رایج برای حفظ امنیت بوده است، گذشته است و در واقع کاربست دیوارکشی در دنیای امروز، اهدافی جز بسط پوپولیسم در جامعه ندارد! باید پذیرفت دیواری چندمتری هرگز نخواهد توانست مانعی برای مهاجران افغان که بعضاً سختترین راهها را برای مهاجرت به ایران انتخاب میکنند، باشد!
حال چاره چیست؟ چاره و راهکار قطعاً ایجاد «شفافیت» در روند مهاجرت است، در واقع دولت ایران میبایست بهمانند بسیاری از کشورهای توسعهیافته، مجرای قانونی و مناسبی برای مهاجرت و سکونت این مهاجران در ایران تعبیه کند و سعی کند با شفافکردن روند مهاجرت، مجراهای ورودی آنها و مسائلی ازایندست، بر روند مهاجرت نظارت کند! بهمانند عمدۀ کشورهای توسعهیافته!
همچنین نیروی کار افغانستانیها نباید صرفاً در جذب مشاغلی با حداقل دستمزد در جامعه شوند بلکه میبایست به فراخور توان، از موقعیتهای تحصیلی مناسب برخوردار و از آنها در تمامی ردههای شغلی استفاده شود. موضعی که در بسیاری از کشورهای توسعهیافته امری بدیهی و پذیرفته است، بهطوری که امروز، مشاهده میکنیم که کاپیتان تیم ملی فوتبال آلمان، یک مهاجر تُرکتبار است. با جاریسازی این رویه میتوان تا حدی خشم دوطرفه انباشته بین مهاجران و ایرانیان را کاهش داده و تصویر کلیشهای سوژۀ مهاجر افغان که همواره در حال انجام یک شغل با حداقل دستمزد است را از ذهن جامعۀ ایران زدود. همچنین این سیاست کمک خواهد کرد تا از خشم افغانستانیهایی که بهصورت تاریخی به انجام مشاغلی با حداقل دستمزد در ایران پرداختهاند و همزمان به دلایل مختلف، تحقیر شدهاند، کاسته شده و در مجموع از درگیریهای موجود (که امکان بسط و گسترش در آینده را دارند)، جلوگیری شود.
در نهایت، باید بیان کرد که این نوشتار قصد ندارد که به ارائۀ سیاههای از راهبردهای ممکن در خصوص موضوع مهاجران بپردازد، بلکه بر لزوم شفافکردن فرایند مهاجرت توسط دولت و شناسایی وضعیت و مسببان آن توسط جامعۀ ایران به سبب خطر بالقوه بسط نژادپرستی و برخوردهای خشن تأکید دارد.
✅ آیا این خبر اقتصادی برای شما مفید بود؟ امتیاز خود را ثبت کنید.
https://eghtesadjournal.com/?p=122619
source